با اهل (طریقت )نبود قصه ی پائیز

۩۩۩ ☫ با اهل (طریقت )نبود قصه ی پائیز ☫ ۩۩۩



از سوز من و سازِ غزلها خبرت هست؟
ویرانتر ازین باخته دل، دور و برت هست؟
از بیت به بیت غزلم نام تو جاریست
ایهام نهان سخنم در نظرت هست ؟
اشعارمن از رایحه ی عشق تو گُل کرد
سیر گل وُ گلزار من آیا به سرت هست ؟
مردانه وُ پروانه به دنبال تو گشتم
در حومهء چشمان تو بر من گذرت هست؟
ای آینه ی هستی بی چون و چرایم
افتاده تر از من به ره و خاک درت هست؟
نادیده گرفتی توبسی خاک درت را
با سنگ دلی،هیچ امید ثمرت هست؟
با اهل(طریقت) نَبُود قصّه ی پائـیز
در تک تک آثار روانش اثرت هست
عاشق نشدی وگرنه می فهمیدی
پائیز بهارست بهاران خبرت هست
پُرم از شعر، ولي واژه ندارم عشاق
که بزرگى شما را بسرايم عشاق
کاخ و دربار نداريد که مداح شوم
به چه سبکى دل خود را بنگارم عشاق
ابر سرشاريم از گرمى درياي شما
در پى وسعت امني که ببارم عشاق
جز به خورشيد کجا بايد از اين حرمان گفت
سخت، از سردى عالم گله دارم عشاق
کاش مي شد ز بهار دلتان سرتاسر
روى اين خاک گل مهر بکارم عشاق

![]()
۩#خــُلدستان طریقت ( #اشعار+غزل (طُ) )۩# محمد مهدی طریقت



۩۩۩ ☫ خــُلــِدستان طریقت ☫ ۩۩۩