خوش خبران خبر خبر ، ميکده باز باز گشت
نيمه شبی به درگهی دست کسی دراز گشت

شيخ فرود آمد از منبر وعظ وُ مرثيات
مطرب عشق از ميان هی زد و برفراز گشت

می‌رسدم ز هر طرف بانگ رباب وُ چنگ وُ دف
مژده ز راه می‌رسد دمدمه‌ی نياز گشت

چنگ به دامنش زدم عشوه نمود پُــست در
گوش که بر درش زدم صد در بسته باز گشت

عشق چو سر بر آورد خواجه به بندگی بَرد
تاج سر سبکتکين ، خاک در اياز گشت

سر وجود خال تو ، مستی‌ام از خيال تو
آينه‌ی جمال تو ، ساغر اهل راز گشت

طرّه‌ی کيميا بَرد تاب و توان عرش را
عشق حقيقی عاقبت ختم به اين مجاز گشت

آينه وقت ديدنت بر دلش آه، خيمه زد
سرو چو ديد قامتت خم شد و جانماز گشت

شاعر اگر زدی به سر نعره کشيدی از جگر
شکر خدا (طریقت)م نعرهء چاره ساز گشت

***

در شعارم هستی اما در کنارم نی هنوز
عطر بارانی ولی باغ و بهارم نی هنوز

آرزو دارم که یک شب در نگاهت گل کنم
چشمه‌ی نوری ولی چشم انتظارم نی هنوز

در میان مردمان خوش نشان شهرمان
اعتبارم هستی اما هم عیارم نی هنوز

ای قرار بی قرار سینه های سوخته
بی قرارم کردی اما بی قرارم نی هنوز

آب چشمه از دو چشمم روز و شب جاری شدی
گوهر دریای چشم اشکبارم نی هنوز

در عبور لحظه هایم روی ریل زندگی
همرهم هستی اگر چه هم قطارم نی هنوز

تا شوم بارانی‌ات ای ساحل آرام جان!
موج بی تابم چرا صبر و قرارم نی هنوز

در سکوت کوچه‌ی سرگشتگی ها روز و شب
با منی اما رفیق روزگارم نی هنوز

شهریار شام شعرم شهر بانوی غزل!
آگه از حال دل عاشق تبارم نی هنوز

بیستون در بیستون من عشق فرهاد توام
از چه ای شیرین (طریقت) در کنارم نی هنوز

۩خــُلدستان طریقت(نوشت +شاعر بهشت)۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم