۩۩۩ ☫ برآستان حانان (طریقت) +بنوش نوش ☫ ۩۩۩

دیروز ارغوان به تو نفروخت مِی فروش
فردا تمام دَشت وُ چمن ارغوان بپوش

از یاد برده ام غم عالم کنون یقین
اکنون اگرچه باده نشد شوکران بنوش

گیرم که مثل مور، سبک سر گذر کنی
ماجور می شوی تو ولی بیشتر بکوش

چون نی نفس کشیدن ما هست با غرور
درهرکجا که ناله ی ما می رسد به گوش

آتش بزن به دفتر آتش نشان غم
آتش گرفته دفتر شعرت دگر خموش

دیروز ارغوان به تو نفروخت ساغری
ساغر زجام جان (طریقت)بنوش ، نوش

آورده اند،روزی سلطان محمود غزنوی برای گردش به باغی در خارج از شهر رفته بود.شعرایی نیز در آن سفر باوی همراه بودند.شعرای همراه را گفت:

می خواهم از پله های این عمارت که در وسط باغ است بالا روم .از شما می خواهم شعری برای بسراید! بدین نحو که وقتی در پله اول پا می نهم مصرعی بگوید بشدت هجو وزننده که مستوجب قتل وی باشد.وچون در پله دوم پا نهادم مصرع دیگری بگوید که مصرع اول را به مدح تبدیل کند؟ وچنانچه از این کار عاجز بماند حکم به قتل وی خواهم داد. عمارت ۱۸ پله داشت. از میان شعرای همراه هیچ کدام جرأت این کار را نداشت مگر اسدی طوسی ! اسدی قدم پیش نهاد و این اشعار را سرود:

خواهم اندر تو کنم... ای بت پاکیزه خصال

نظر از منظر خوی شب وروز ومه وسال

خفته باشی تو ومن می زده باشم همه شب

بوسه ها بر کف پای تو ولیکن به خیال

عاشقانت همه کردند.‌..چرا من نکنم

بر سرکوچه تماشاز قد وقامت وخال

مادرت کان کرم بود بداد از پس وپیش

به فقیران کف نانی و به گدایان زر ومال

رفت تا بیخ و القصه که نتوان بکشید

تیر مژگان که زدی بر دل ریشم فی الحال

وه که برپشت تو افتادن وجنبش چه خوشست

کاکل مشک فشان از اثر باد شمال

از تو در آرم و بادامن خود پاک کنم

چکمه از پای تو ای سرو خرامان اقبال

یاد داری که تو را تا به سحر می کردم

صد دعا از دل مجروح پریشان احوال

طوسی خسته اگر بر تو نهد منع مکن

نام معشوقه وعاشق کشی وحسن جمال

راوی از بعد ماجرا حرفی به میان نیاوردا

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

خــُلدستان طریقت(شعار:مُحرم)۩محمد مهدی طریقت

<<خطبه دوم