شعری سرآمدست (طریقت)چنین نوشت
۩۩۩ ☫ شعری سرآمد(طریقت) +تماشا آفرین ☫ ۩۩۩


گفتم : ذغال را چه سیاهی چرا چنین؟
گفتا:سپید می شود این بخت نازنین
روزی درخت بوده سرافراز باغ وُ دشت
ازشاخه های سایه گستر بر این زمین
غافل از آنکه لانه ی چندین کلاغ پیر
خوش کرده لانه و بنشسته در کمین
بشکست از درخت و جدا کرده شاخه ای
افتادم از بلندی و گشتم چنین حزین
بودم درانتظار که بایـــد مرا کسی
برگیرد از زمین و شوم نعمتی ثمین
اما زبخت بد که کلاغی مرا گرفت
پنهان نموده جسم مرا کرد در زمین
بالطف ابر و دست نوازشگر نسیم
گشتم درخت سبز ثمر بخش در یقین
گسترده سایه ام به سر خلق روزگار
از کافران گرفته وُ تا خیل موءمنین
بارم مقوی است و مغذی و باب دل
باری به ماندگار هنگام واپسین
چوبم به چار پایه وُ هستم چو نرده بان
باشم سریر شاه وُ منبر وعاظِ شرحِ دین
رسم است: بی بران نخورند سنگ دشمنی
سنگی نصیب من زِ یسارست وُ از یمین
با این همه صفات شمُردم برایتان
گاهی برای این همه خوبی بود لعین
آخر بکام آتشم وُ شعله های آن
تا کربنی فسرده شوم بهر نور عین
با این همه صداقت و ایثار وهمدلی
زین روسیاه گشته نگارین مرمرین
شعری سرآمدست (طریقت)چنین نوشت
بر کاغذی سپید غزل : شهدِ انگبین
ناز چشمان تو و امروز و فردا آفرین
میکشد آخر مرا اینپا و آنپا آفرین
میپسندی بیتو بنشینم در آتش روز و شب
یا که یادت رفته با عاشق مدارا آفرین
انجمن را در شب مستی به باد
غنچههای باغ لبها را شکوفا آفرین
گرچه رسوای توأم ناچار بنشین با غزل
تا ببینی نیستم در بند رسوا آفرین
شعرهایم را بهدست آور غزل ها را ببین
آخرین شعرِ(طریقت) در تماشا آفرین


خــُلدستان طریقت(تماشا آفرین )
۩محمد مهدی طریقت ↘<<خطبه دوم 

۩۩۩ ☫ خــُلــِدستان طریقت ☫ ۩۩۩