پایانِ شام شعر (طریقت) غزل سرا => دریا قصیده تنگ برای نهنگ نیست

۩۩۩ ☫ برآستان جانان (طریقت) یاد باد ☫ ۩۩۩

مــرحبا برباده ات شــوریده حــالی شـد غزل در سر ســودای ابــرویت جمالی شد غزل
خط ابروی کجت شد در نظر پیوسته راست راست میگویی بصورت چون هلالی شد غزل
گرچه با یادِ دهانت عیش بــر ما تــنگ بــود هردَم از شوق لبت شیرین کمالی شد غزل
چــند روزی پـای بَـندِ کلبۀ ی آب و گِــلیـم قاصدِ طایر صفت چون سدره بالی شد غزل
خرّما آن روز که از خورشـیـد بر می تافتی حبّذا آن شب که با آن مه وصالی شدغزل
ساغر وُشاعرکه ساقی کوثـر می داشتی وز کفِ او چــون می کــوثـر زلالی شدغزل
یاد باد آن روزگار خوش (طریقت) یاد باد
گاه گاهی بر سر کویت مجالی شدغزل

بی خبران مژده دهم ، ميکده باز باز شد
نيمه شبی در انجمن خفته دُچارِ آز شد
شيخ فرو رفته نفس، منبرِ وعظ وُ مرثيه است
مطرب عشق زان ميان هی زد و برفراز شد
ساز وُ دوهُل درآورید :بانگ رباب وُ چنگ وُ دف
يارِ خجسته می رسد همهمه نازِ ناز شد
چنگ به دامنش زدم عشوه نمود وُ غمزه کرد
حلقه چو بر درش زدم ، هر در بسته باز شد
عشق چو سر در آورد :ماده به بندگی بَرد
سلسله ی سبکتکين ، خاک در اياز شد
رَمزِ وجود خال تو ، شعبده ی خيال تو
پُرتره ی جمال تو ، صورتِ اهل راز شد
طرّهی کيميا ی تو ، تاب و توان انجمن
عشقِ وصال عاقبت ختم بدين مجاز شد
آينه وقت ديدنت بر دلش آه، خيمه زد
سرو چو ديد قامتت خم شد و در نماز شد
(شاعر) اگر(طریقت)م نعره کشيدی از جگر
شکر خدا که این غزل محکم وُ کار ساز شد
من مُرده ام که بی تو نفـس می زنم نفس
دسـتـم بِــدار ، پای نــه پــس می زنم نفس
در خواب های نیمه شبم نقطه چین توئـی
فـریـاد شاعرانــه بــــرس مـی زنم نفس
یـــک شـب خبــررسید که تاصبح انتـظار
تـــا صبح انتـــظار عبث مــــی زنم نفس
زنـــدانــی ام ، به یـــاد تــو درجاده مسیر
در پشتِ میـله های قـــفس می زنم نفس
بـر روی بوم چشـم غزل ، پـشت یکدگر
همراه هر غزل به چه کس می زنم نفس
در قاب لحظه ها،من و تو ،در کـــنار هــم
هنگام مـوت بانگ جرس مـی زنم نفس
مهر تـــو را بــــه دوش غزل بار می کنم
از چابـهار تا بـــه ارس می زنم نفس
با اینکه عشق نقطه ی پایان(طریقت)است
تا انتها به عشقِ هـوس می زنم نفس
۩#خــُلدستان طریقت (صفحه جدید )۩#محمد مهدی #طریقت

۩۩۩ ☫ برآستان جانان (طریقت) یاد باد ☫ ۩۩۩

مــرحبا برباده ات شــوریده حــالی شـد غزل در سر ســودای ابــرویت جمالی شد غزل
خط ابروی کجت شد در نظر پیوسته راست راست میگویی بصورت چون هلالی شد غزل
گرچه با یادِ دهانت عیش بــر ما تــنگ بــود هردَم از شوق لبت شیرین کمالی شد غزل
چــند روزی پـای بَـندِ کلبۀ ی آب و گِــلیـم قاصدِ طایر صفت چون سدره بالی شد غزل
خرّما آن روز که از خورشـیـد بر می تافتی حبّذا آن شب که با آن مه وصالی شدغزل
ساغر وُشاعرکه ساقی کوثـر می داشتی وز کفِ او چــون می کــوثـر زلالی شدغزل
یاد باد آن روزگار خوش (طریقت) یاد باد
گاه گاهی بر سر کویت مجالی شدغزل


۩۩۩ ☫ پایان شام شعر (طریقت)غزل سرا/اشعار ☫ ۩۩۩
همرنگ گونه های تو سرخآبیم هنوز
گلواژه میچکد زِ تو مهتآبیم هنوز
ای پرده پرده موسیقی راز موسیقی
در زیر سایه سارِ گُلِ آبیم هنوز
دور از نگاه گرم تو، بی تاب گشته ام
بر من نگاه دار که شب تابیم هنوز
تا سینهء سپید تو گرداب رازهاست
زین ماجرا به سینه ی گردابیم هنوز
پایان شام شعر (طریقت) غزل سرا
در انجمن بگو که، جهانتابیم هنوز


۩۩۩ ☫ پایان شام شعر (طریقت)غزل سرا/اشعار ☫ ۩۩۩
آغــاز کـارزار بــه نــفع پلنگ نیست
رستم دوباره فاتح میدان جنگ نیست
هر مــرد پاکباخته را سرزنش مکن
مجنونِ عاشقانه در اینجا زرنگ نیست
الوند کوه وُ قله دمــاوند و زاگــرس
هیمالیا سروده ای از رود گنگ نیست
شعری که از تو دم نزند عاشقانه نیست
آری غزل که عاشقانه نباشد قشنگ نیست
هنگام صبــح یا که دمآدم دَم غروب
رنگین کمان خانه ی ما طیف رنگ نیست
این سارها یکی یکی از شهر میروند
دیگر در این دیار ، مجال درنگ نیست
این شعر شام وُ آب کهنهء بی اعتبار را
دریا قصیده تنگ برای نهنگ نیست
پایــان شام شعر(طریقت)غزل سرا
پایان روز حادثه جای جفنگ نیست









۩۩۩ ☫ خــُلــِدستان طریقت ☫ ۩۩۩