به یاد :خواهر ، پدر ، خفته در خاک مادر

بردی از یادم بر این ماتم عزادارم هنوز

اعترافی تلخ خواهی؟ دوستت دارم هنوز...

سلام ای ســکوت غریبانه مادر
سلام ای امیـد دل نا امیـدانه خواهر
سلام ای( تو) لبـخند زیبـا پدر
خداحافظ ای آشنای بهاری دگر
خداحـافظ ای خفته در خـاک(بابا)
خداحـافظ ای مانده در یاد(مادر)

بغلت چیست؟ به آمیزش شب گوشه کنار
من دچارم به گلبوسه ای ازحضرت معشوقه! دچار
من که معروف به خودداری و منطق بودم
بغلت کردم و رفت از سر من صبر و قرار
پس از آن تجربه ی بکر در آغوشِ بغل
قلب و دست و بغل و شانه ی من گشته خمار
شده یادآوری خاطره اش وسوسه ام
بعد از آن روز شدم سرخوش و دیوانه و زار
مگر آغوشِ بغل جلوه ی جادو دارد؟
من چرا ساده ی بغل کرده او را به چه کار؟
همه ی عمر به سودای رهایی بودم
منِ یاغی شده ام عاشق آغوش و حصار
بغلت شهر من و حرف تو قانون من است
شهروند بغلت هستم و معشوقه مدار
هر زمانی که مرا خسته و درهم دیدی
در زمین دل من دانه ی آغوش بکار
شده مجنونِ جدیدی پس از آغوش بدان
نام من عاشق و مجنون تو شد ایل و تبار

ادامه نوشته

به یاد :خواهر ، پدر ، خفته در خاک مادر

بردی از یادم بر این ماتم عزادارم هنوز

اعترافی تلخ خواهی؟ دوستت دارم هنوز...

سلام ای ســکوت غریبانه مادر
سلام ای امیـد دل نا امیـدانه خواهر
سلام ای( تو) لبـخند زیبـا پدر
خداحافظ ای آشنای بهاری دگر
خداحـافظ ای خفته در خـاک(بابا)
خداحـافظ ای مانده در یاد(مادر)

بغلت چیست؟ به آمیزش شب گوشه کنار
من دچارم به گلبوسه ای ازحضرت معشوقه! دچار
من که معروف به خودداری و منطق بودم
بغلت کردم و رفت از سر من صبر و قرار
پس از آن تجربه ی بکر در آغوشِ بغل
قلب و دست و بغل و شانه ی من گشته خمار
شده یادآوری خاطره اش وسوسه ام
بعد از آن روز شدم سرخوش و دیوانه و زار
مگر آغوشِ بغل جلوه ی جادو دارد؟
من چرا ساده ی بغل کرده او را به چه کار؟
همه ی عمر به سودای رهایی بودم
منِ یاغی شده ام عاشق آغوش و حصار
بغلت شهر من و حرف تو قانون من است
شهروند بغلت هستم و معشوقه مدار
هر زمانی که مرا خسته و درهم دیدی
در زمین دل من دانه ی آغوش بکار
شده مجنونِ جدیدی پس از آغوش بدان
نام من عاشق و مجنون تو شد ایل و تبار

ادامه نوشته