۩۩۩ ☫وصیت نامه= ما هرچه سرودیم (طریقت) به غزل گفت: ☫ ۩۩۩

***

بگو به عشق به این آشیانه باز آید
که دلــنـواز تـــوئی ، بی بهانه باز آید

بهار می‌وزد انگار قاصدک بر خیز
بگو به نی لبکان تا جوانه باز آید

دلی که یار ندارد ، زِ عشق حیران است
دلی که پر زده باید به خانه باز آید

مخوان ترانه ی دیگر بخوان ترانه ی عشق
سلام من برسان ،: عاشقانه باز آید

ورق ورق شده دیوان عاشقان اینجا
خدا کند ورقِ این زمانه باز آید

زِ فال غمزده ای شادمانه برخیزد
زِ نوحه های عــزا با ترانه باز آید

در این زمانه (طریقت), بگو به حضرتِ عشق
به هر بهانه... نشد بی بهانه باز آید


****

شعر وُ غزلم چشم به راهش نگران بود

دلشوره ی ما بــود، دل آرام جهان بود

در اوّل هر انجمنی سقف فرو ریخت

هنگام بهــار آمد وُ هنگام خزان بود

پائیز به پژمُرد بهاران خزان شد

شیرازه ی این محفل ما زخم دهان بود

آنگاه همان زخم، همان کوره ی کودک،

شد قلّه ی یک کوه، مسیر جبلان بود

با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد

با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان بود

ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم

روشن دل یعقوب ، زلیخا که جوان بود

لب را به تمنّای لبش بردم و نگرفت

گفتم بستان بوسه بده، نرخ گران بود

یک عمر به سودای لبش سوختم افسوس

روزی که لب آورد ببوسم رمضان بود

یک نسخهء حافظ ، دو سه تا عطر،مشخص

تشخیص من از دلخوشی ام یک چمدان بود

ما هر چه سرودیم(طریقت) به غزل گفت :

البته همان وای به حال دگران بود