ای(طریقت)به جهان غَره مشو کهنه عجوز

۩۩☫اشعار/ای(طریقت)به جهان غره مشو کهنه عجوز ☫۩۩
خُرَم از بخت کسی چون نگرد در بر را
به نجات دِگران می فِکند لنگر را
ناوگان را شب ِ تاریک رسانَد به پگاه ؛
ناخدائی که کند تجربت اختَر را
خواجه جز جمع ِ زر و سیم ندارد کاری!
وارثش دار زند آن همه سیم و زرِ را
بی شک از خونِدلِ مردم ِ حسرت زده است؛
می ِ گُلگون که پر کرده از آن ساغر ِ را
آتش ِ ظلم اگر حاکم ِ رندی افروخت ؛
به کفِ باد دهد ثروت و خاکسترِ را
سالیانیست وطن زخمی ِ تبعیض و جفاست؛
هر که با ظاهر ِ نیک آمد و زد خنجررا
سروِ سبز است نه خاشاک ، نژادِ کوروش!
باید از نو بشناسیم همه گوهر را
ناله ی ِ مردم بدبخت رسا نیست ولی؛
دیر یا زود ستمگر نِگَرد کیفر را
ای(طریقت)به جهان غَره مشو کهنه عجوز
خوش به پایان نبَرد عهدِ خود و شوهر را
۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمّدمهدی طریقت
+ نوشته شده در دوشنبه هفتم آبان ۱۳۹۷ ساعت 13:53نویسنده: توسط محمد مهدی طریقت
|

۩۩۩ ☫ خــُلــِدستان طریقت ☫ ۩۩۩