۩۩۩ ☫آنچه خواهی از (طریقت) بودن نازنین ☫۩۩۩

"یکی با یکی گفت : دارا بود"
ز ثروت دل شـــیر برنا بود
تهیدست جایی نخواهد رسید
تهیدست هرچند : کوشا بود
نمی گفت فردوسی پاکزاد
که امروز این شعر بی‌جا بود
گر او را خبر بود از این ماجرا
که"حاکم شدن "اصلِ والا بود
نمی‌گفت آن شعر دیروز را
"توانا بود هرکه دانا بود"
😝😝😂

باید از شطرنج چشمانت، جهان را یافتن
ماه پرگـارت چو پنهان شد، زمان را یافتن
تا رسد فصل خزان وُ باد و باران ناگهان
از همه گشتن جدا،هم آشیان را بافتن
تیر غیب آمد اگر شاهان عالَم را شکست
مرغِ زیرک از قفس، هفت آسمان را یافتن
چون تو می‌آیی، تمام اختران گم می‌شوند
باز ای خورشید رخشان، کهکشان را یافتن
عاشقان سرگشته‌ وُ، درماندگانِ عالمند
گم شدی در کوه و صحرا، کاروان را یافتن
دل به دریا می زدی دریا پریشان می نِمود!
کشتی‌ِ بشکستگان بی بادبان را یافتن
آمدی سیلاب اشک از چشم زارم شد روان
باید از شوق رُخَت:، رنگین‌کمان را یافتن
آنچه خواهی از(طریقت) شادبودن ،نازنین
جانِ جانان را که آسان است، آن را یافتن
عکس رخ یار