۩۩۩ ☫شعر :دوبیتی :خلدستان (بدون شرح)مثنوی ☫۩۩۩

پائیز زمانِ، ریزشِ انسان‌ها!

دنیای عوارض است وُ این امکان‌ها

مهر است و گلایلی پَکَر می‌رقصد

امروزه بهشت است به گورستان‌ها !!

دوبیتی (خلدستان) مثنوی

آمده پاییز : بادی می‌وزد

از درخت آویز مهری سرخ و زرد‌‌‌‌

می‌وزد بادی خنک، عشقی لذیذ

می‌چکد باران کجدار وُ مریز ‌‌‌‌

زادروز ایزد مهر و وفاست

سالگردِ اینچنین روزی شفاست‌‌‌‌

دستبند انجمن ماری ببست

مهربانی شد مهار ما به دست

‌‌‌‌هفتمین هفته رسیده از قرار

هفت روز از ماه هفتم سال مار

‌‌‌‌جمع دهگان و یکانش هشت باد

هم به سن و هم به سالی بر نهاد‌‌‌‌‌

هم به روز مهرگان، در سالروز

اینچنین اسرار جمع ماه و روز‌‌‌‌

جشن مهر و مهرگان آغاز شد

مثنوی رازی به قلبم ساز شد

‌‌‌‌آسمان هفتم وُ مهر یقین

جشن نور است در این سرزمین‌

‌‌هفت رنگ نور در چشمان خلق

مثل یک رنگین‌کمان بر جان خلق‌‌‌‌

شهر‌بانوی زمین و آسمان

زندگانی می شود امن و امان

‌‌‌چشم بد از سرزمینم دور باد

هر حسودِ اهرمن هم کور باد

‌‌‌‌‌هفت بار آن چشم شیطان کور کن

سنگ بر ننگش بزن شر دور کن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

هفت سنگِ آسیاب است این سراب

بعد ازاین هر چشمه می باید پر آب‌‌‌‌‌

در طواف زمزمِ چشمش شدم

هفت بار این راه را مشکش شدم ‌‌‌‌‌

آن خداوند زمین و آب و رود

چشمه‌ بر چشمان او کرده ورود ‌‌‌‌‌

تور در دست چپ و ماهی به راست

تاج وُ تخت پادشاهان کرده راست‌‌‌‌‌‌

《هفت شهر عشق را عطار گشت》

قافیه هشت بار شد ایران ـ رشت ‌‌‌‌

هفت بار ایران در چله نشست

شور جنگ آورد در پستوی دشت

‌‌‌‌ساز خوش‌آوا دلاویز وطن

کو شفاعت می کند همراز تن‌‌‌‌‌‌‌

باز شد مهراب او بیدار شو!

در نماز و در نیازت کار شو‌‌‌‌

خواب چون رفتم صدایم را شنید

چشم‌های بسته‌ام رویش بدید‌‌‌‌

آنچنان زیباست آن بانوی مست

‌جلوه‌ای از چشم او فرجام دست‌‌‌

مهربان چون شوخ ، رقصنده به سور

خوش‌صدا آواز خواند در سرور‌‌‌‌

باوفا و راستگو و نیک‌نام

باوقار و ساده و خورشیدفام‌‌‌‌

همچو مریم پاک و زیبا و سپید

اینچنین لیلای خوشرویی که دید‌‌‌‌

ای خوشا ایران ، خوشا گنج وجود

رنج و درد و کینه را از میهن زدود‌‌‌‌‌

دوست میآید (طریقت) مهمان

در حقیقت رنگِ پاییزی ّ فشان

خــُلدستان طریقت

(مهر :دوبیتی=>مثنوی +پائیز)۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم