خلدستان : ادبیات فارسی (غنای خنیاگر +موسیقی =>ترانه

۩۩☫برآستان جانان(طنز) ورژ ن درد مولانا ☫۩۩

طبیب درد بیدرمان کدامست
رفیق راه بیپایان کدامست
اگر عقلست پس دیوانگی چیست
وگر جانست پس جانان کدامست
چراغ عالم افروز مخلد
که نی کفرست و نی ایمان کدامست
پر از درست بحر لایزالی
درونش گوهر انسان کدامست
غلامانه است اشیاء را قباها
میان بندگان سلطان کدامست
یکی جزو جهان خود بیمرض نیست
طبیب عشق را دکان کدامست
خرد عاجز شد اندر فکر عاجز
که سرکش کیست سرگردان کدامست
بت موزون به بتخانه بسی جست
که موزونات را میزان کدامست
چه قبله کردهای این گفت و گو را
طلب کن درس خاموشان کدامست
گر قابلِ ملال نشـــد ، شاد کن جهان
ویران اگر نمی کنی، آباد کن جهان
افتادگی مباد شوم یادِ خاطرت
تا هست پایِ رفتنی آزاد کن جهان
خواری کشیدگان به عزیزی رسیده اند
زان پیشتر که یاد کنم آزاد کن جهان
گر دادِ من نمی دهی ای حاکمان جور
یکباره پایمال زِ بیداد کن جهان
هرچند اگر چه کذب رَوَد بر زبانِ تو
از وعدهٔ دروغ، دِلی شاد کن جهان
پیوسته است سلسلهٔ خاکیان دَمر
آهسته گور سایه کنی، یاد کن جهان
شاید به گَردِ قافلهٔ بیخودان رسی
ای پیرِ خشت ، همّتی امداد کن جهان
پُر کن زِ باده تا خطِ بغداد جامِ من
فرمانروایِ خطهٔ بغداد کن جهان
درمانده ای به تیشه ی دلِ همچو سنگِ خود
سرپنجهٔ تصرّفِ فرهاد کن جهان
کشتار خونِ مُرده جهان زِ آرمیدگی
دیوانهٔ قلمرو ایجاد کن جهان
بی حاصلی زِ سنگِ ملامت بوَد حصار
چون سرو وُ بید از ثمر آزاد کن جهان
دارد قلم به فکرِ (طریقت) که، عالمی
رهبر تو نیز گوش به فریاد کن جهان
یک نظر مستانه کردی عاقبت
عقل را دیوانه کردی عاقبت
با غمِ خود آشنا کردی مرا
از خودم بیگانه کردی عاقبت
در دلِ من گنجِ خود کردی نهان
جای در ویرانه کردی عاقبت
سوختی در شمعِ رویت جانِ من
چارهٔ پروانه کردی عاقبت
قطرهٔ اشکِ مرا کردی قبول
قطره را دُردانه کردی عاقبت
کردی اندر کلِّ موجودات سیر
جانِ من کاشانه کردی عاقبت
زُلف را کردی پریشان، خلق را
خان وُ مان ویرانه کردی عاقبت
مو به مو را جایِ دِل ها ساختی
مو به دِل ها شانه کردی عاقبت
در دهانِ خلق افکندی مرا
شاعری افسانه کردی عاقبت

۩خــُلدستان طریقت(خطبه دوم )۩محمد مهدی طریقت
↘<<خطبه دوم 

۩۩۩ ☫ خــُلــِدستان طریقت ☫ ۩۩۩