این (طریقت)نیز فخر اولیاست + خلدستان :به =>راویت
امشب غزلم ،به کوی پرواز آمد
ازدیشب خود به سوی آغاز آمد
از آنچه سروده ام عسل شیرین شد
از نغمهءخوش ،همیشه دمساز آمد
قد قامت الصلوة در نیمه شبی
از راز نیاز ،جلوه یِ ، ابراز آمد
من ماندم وُ لب گزیدن وقت قنوت
در انجمن عشق ، سر افرازآمد
زان آتش بِنهفته ، به هنگام قیام
از سوره ، الحمد ، به اعجاز آمد!
آزردهء خاطرم به هنگام رکوع
تکرار سجود ، شیخ ، شیراز آمد
خورشید غزل، دوباره شرمنده شده
هنگام سحر نویدِ اهواز آمد
هردم غزلم شعرِ(طریقت) گوید
(این راز وُنیازِمن) بسی ناز آمد

خادم بزم ادب بيدلِ فرزانه است
شاعر دريای شعر محفل جانانه است
بادهء نوشين وصل معرفت است وُ كمال
قاضي ديوان شرع در ره ميخانه است
گفت كه شوريده ام از همه بُبریده ام
در پي پيرِ مغان از همه بيگانه است
شيوه افسونگری جِـــلوگه دلبران
صبح سلامت دميد كار بشكرانه است
رايت علم و هنر دامن شمس سما
رونق این انچمن محفل شاهانه است
كوكب رخشنده ديد شاهد زيبا غزل
شعر وُ غزل سر كشيد شاهد فتانه است
گل كه چنين خنده کرد باغ همه جلوه کرد
شمع شبستان شعر آفت پروانه است
خسرو مُلک سحر گفت:(طریقت) سخن
قامت يارم سهی این سخن افسانه است
۩۩۩ ☫ اشعار مناجات خُلدستان (طریقت)مثنوی ☫۩۩۩
بار الــها، در مُــناجـــاتم چنین
از تو میخواهم، رهانی از کمین
زانکه عقل هر که را کامل کنی
هر دو دنیــا را به وی واصل کنی
آدمی ، از علم کامل میشود
وز تعلم، علم حاصل میشود
جون توانا می شود ، دانا ناگزیر
قاضی القضات شد ، شیخ کبیر
شاعرت :، یارب، به دانایی رسان
تا ز شَرّ جهــل باشم در امان
در حقیقت وارهان ، از کاهلی
این (طریقت) را ز بیمِ تنـــبلی
تا مرا خُـــلد برین مآوا بُـود
بعد ازین از دوزخم پروا بُـود

۩۩۩ ☫این (طریقت)نیز فخر اولیاست ☫۩۩۩
طبیبان جملگی این خلق را رنجور میخواهند
گمانم مرده شویان راضـیند بـر مُرگِ مـردم
بنازم مطربان کاین خلق را مسرور میخواهند
۩۩۩ ☫ خــُلــِدستان طریقت ☫ ۩۩۩