خلدستان : جان به لب آمد (طریقت)در میان انجمن (خرداد)

۩۩۩ ☫محشرشناسی (طنز)حکایات☫۩۩۩
اَلان برپا شده" چُندر* "شناسی
رسیده نوبتِ کنگر شناسی
سمینار ی زِچاقوگشته زنجان
به کاشون زیره وُ قمصر شناسی
مقالاتی زِ نسوان ثبت گشته
که گویا حکمت شوهر شناسی
به هر شاعرکندیک سکه هدیه
دبیر کفتر وُ کفتر شناسی
هتل ها مان شده دربست جلسه
برای مهتران بهتر شناسی
سران کشور اینجا وُ آنجا
فرستادند ایران سر شناسی
همایش می توان بر پا نمائی
مونث کاوی وُ اختر شناسی
از آن می ترسم آخر این جماعت
الآن برپاکند محشر شناسی
کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه
خودت می دونی عادت نیست فقط دوست داشتن محضه
کنارم هستی و بازم بهونه هامو میگیرم
میگم وای ، چقدر سرده میام دستاتو میگیرم
یه وقت تنها نری جایی که از تنهایی میمیرم
از این جا تا دم در هم بری دلشوره میگیرم
فقط تو فکر این عشقم تو فکر بودن با هم
محاله پیش من باشی برم سرگرم کاری شم
می دونم یه وقتایی دلت میگیره از کارم
روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوستت دادم
تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری
تو هم از بس منو می خوای یه جورایی خودآزاری
کنارم هستی و انگار همین نزدیکیاس دریا
مگه موهاتو وا کردی که موجش اومده اینجا
قشنگه رد پای عشق بیا بی چتر زیر برف
اگه حال منو داری می فهمی یعنی چی این حرف
چون تماشای تو زیباست تماشاگه راز
عشق هم صاحب فتواست تماشاگه راز
خانه دوست همین جاست تماشاگه راز
عشق اما فقط از ماست تماشاگه راز
این(طریقت)زِ شماهاست تماشاگه راز
در سینه، غَمت بِه رایگان می بینم
تا جان نرود، بِه جایِ آن می بینم
زآن گونه که دِل بِه پایِ تیغِ تو نشست
در سایۀ بید باغبان می بینم 🌷
گفتند :یقین دادرسی می آید
با آمدنش هم نفسی می آید
افتاده وطن بدست دستار بسر
کی گفته کسی پسِ کسی می آید
۩۩۩ ☫ خــُلــِدستان طریقت ☫ ۩۩۩