پدر یعنی دولت. مادر یعنی وطن
تنها مایه نجات، همتِ فرزندان.

از پدر کاری بر نمی آید

جان فدای دلی که خون ایران : به سر داری از جنون ایران
از غم و رنج خود فزون ایران: همدم نای ارغنون ایران

شب نشین ترانه ها ایران: قصه گوی بهانه ها گردد
رونق آشیانه ها ایران : جرعه ی جام لاله گون ایران

جان فدای وطن شود ایران : عاشق و بیقرار شد شیران
محرم رمز و راز ها ایران: جاده پیمای بی سکون ایران

شعله گیرد به خامه ها ایران : در تب و تاب چامه پیران
به تمنای نغمه ها ایران : واژه در واژه ها فسون ایران

دل همان به که بهترین ایران : بین هر حلقه ای نگین باشد
گرچه پاینده در زمین ایران : از مکان و زمان برون ایران

ای فدای دلی که با ایران: می سپارد سری به هر پیمان
مُلک ما بامداد جاویدان :خالی از حرف چند و چون ایران

روایت خلدستان :(طریقت) از حکایت پدری که(دولت)و مادری همچمن ایران در نوشته های ایران : ایمان ،خانواده ای هست مفلوک.کار پدر بدان جا کشیده است که مجبور است طلای مادر بفروشد تا نانِ سفره ی فرزندان فراهم آورد و البته بیش از آن را نیز خرجِ خود کند.به پدر چه خواهید گفت؟ بی کاره؟ مفلس؟ معتاد؟