چون براَفروخته افروخت خبردار شدیم
بی خبر آتشی اَفروخت گرفتار شدیم

حرمِ حضرتِ حسن تو چون روی نمود
چار تهلیل زدیم از همه بیزار شدیم

هرجمالی که بر افروخت خریدیم بچنگ
هر که مهرش دل ما برد خریدار شدیم

پرتو حسن تو چون تافت برفتیم ز هوش
چونکه هوش از سر ما رفت خبردار شدیم

کبریای در حرم حُسن تو چون جلوه نمود
چون تماشاگه راز،از همه بیزار شدیم

پرتو حسن تو چون شعشعه می زد مارا
چونکه هوش از سر ما رفت جلودار شدیم

شربت لعل لبت بود شفای دل ما
به عبث ما ز پی نسخهٔ عطار شدیم

شکر لعل (طریقت) شده درمانگر ما
به هوس نغمه برآورده وُ عطار شدیم

غزل آسیمه سـر دارد هنوز از راز چشمانت
تو میدانی چه محشر کرده برپا ناز چشمانت

از آن روزی کـه سیمرغِ نگاهـت آرمانم شد
به کوهستان نگارم می برد قفقاز چشمانت

یقین دارم که عمـری در نبود ِ روشنایی ها
ادیسون بارها بگرفته برق از فاز چشمانت

"الا یـا ایهـاالسـاقی" جهـانی را بهـم ریـزد
غزلهایی که داردخواجه از شیرازچشمانت

توتنها واژه‌ای بودی که دربحبوحه ی خلقت
خداحالی به حالی میشدازاعجاز چشمانت

بدور از ساحل دریا به‌روی عرشه ی‌کشتی
نگاهم رو به بنـدر بود و چشم انداز چشمانت

تو باآن ناوک مـژگان(طریقت)را هدف کردی
دل صد پاره را ازنیزه ی ســرباز چشمانت

پیش از آنی که محبت به جهان باب نشد
دل ما بود که آسوده از این باب نشد

شده پرخون اگر از نام جدایی چه کنم
تاب ، زین بیش دگر بر دل بی‌تاب نشد

نظر حسرت ما کرد دل خنجر ، آب
ورنه تقصیر ز بی‌رحمی قصاب نشد

رقص‌ گردن به دم تیر نمی‌خواست دلم
ورنه اسباب طرب ، این همه نایاب نشد

سِحر چشم سیهت کرد گران‌خواب او را
کاین‌قدر بخت من غمزده در خواب نشد

ما که با دست تهی پشت به دنیا کردیم
این همه لازمه‌اش ، زینت و اسباب نشد

این (طریقت )! که غزل های عجیبی دارد
این غزل گرچه پسندیده‌ی احباب نشد .

(شعار:طنز)محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم