خلدستان:باده ی نابِ جفا کاری تغزل می کند+گیرائی خاص
۩۩۩ ☫ دل جفنگ است (طریقت)تو اگر برگردی ☫ ۩۩۩

شعرم اندازه ی یک بیت برایت تنگ است
آنقدر تنگ که با هر غــزلی در جنگ است
آنقدر جنگ که با هر غزلی دور شدی
مثنوی یافته ام بافته صد فرسنگ است
به غزلهـای منِ شیفته عادت داری
چون تو معشوق برای منِ عاشق ننگ است
مشکل انگار رقیب من و دلتنگی نیست
چشمهای تو پر از وسوسه نیرنگ است
غزل از این همه نامردی تقدیر شکست
هرچه سنگ است برای منِ شاعر لَنگ است
این غزلها اثری در تو ندارد انگار
شده ام شاعر وُ انگار دلت از سنگ است
دل جفنگ است (طریقت) تو اگر برگردی
می شود دید که این شعر پُراز آهنگ است
![]()
حـاضرم بــاده بریزم که تو درمان بشوی
حالت شاعـریـم را سر و سامان بشوی
می شوم خاک قدومت که پر از گُل بشوم
خاکِ ره می شوم اینجا که تو باران بشوی
در دل شعــر فقط جُور کنِ قـــافیه ام
می نویسم به ردیفی که تو یاران بشوی
غنچهٔ دل شده پژمرده ز بیداد خزان
کاش از ره برسی فصل بهاران بشوی
خوب دانم که تو ماهی و چو عاشق گردی
خال تک در ورق جمله نگاران بشوی
یا زلیخا بشو، لِـیلیِ مجنون صفتان
گرچه یوسف بشوم باز تو کنعان بشوی
آسمان دل من صاف و زلال است ولـی
در سماوات دلم زهره وُ کیوان بشوی
همچو دُری و تو را قدر و بها بسیار است
خالقت خواسته تا لولؤ و مرجان بشوی
خلقتت کرده خدا از سر فرصت تا تو
صاحب طرهٔ گیسوی پریشان بشوی
شاعرم اهلِ(طریقت) برسی راحت جان
به دلم همچو گلی ساکن بُستان بشوی...
به محاق رفته عشقم، زدلم خبر ندارد
بروم کنار مسجد : که دگر اثر ندارد
اثر محاق رفتن شده آس وپاس مُردن
تو بیا درین بیابان وُ ببین که در ندارد
درخویشتن تپیدن اثر بَلا فزون شد
تو اثر مجو ز دادی که دو گوشِ کر ندارد
طرب از ترانه رفته ، به کجای من ندانم ؟
به سرودِ وصفِ جانان که به شعر تر ندارد
به محاق رفته لیلی همه شب نهان کردی
تو بیا پریشِ جانم که به نار فر ندارد؟
فر نازِ نازِ نازان بزنم به کوی سرور :
چه شود مرا (طریقت)هوس دگر ندارد



خــُلدستان طریقت(هوس:دانه )۩محمد مهدی طریقت
↘<<خطبه دوم 

۩۩۩ ☫ خــُلــِدستان طریقت ☫ ۩۩۩