حرف نو رونق بازار(طریقت) باشد=> حکایت +حقیقت :روایت خلدستان
گفت: ظاهراً هرگاه کفگیر دولت به ته دیگ میخورد،دولت به جای کاستن از بودجههای غیرضروری و غیرمردمی از داخل و خارج از کشور،راحتترین و آسانترین راه را دستکردن در جیب مردم میپندارد!زیرا مردم مظلومترین و بیدفاع ترین مالیاتدهندگان هستند!
گفتم: مگر دولت چه مالیات ناروایی از مردم بیدفاع میگیرد؟
گفت: انواع مالیاتهای مستقیم و غیرمستقیم مثلاً مالیات بر خانههای خالی، خودرو، دستگاه پوز فروشگاهها،خرید شارژ گوشی، خرید اینترنت گوشی، گرفتن پول از عابربانک، انتقال پول از عابربانکها، گرفتن موجودی از عابربانکها و....
گفتم: یک قلم دیگر جانداختی؟
گفت: چی را جاانداختم؟
گفتم:مالیات بر نفس کشیدن مردم را!!
گفت: هیسسسس!! ساکت باش!این مورد را دیگر بلد نبودند! مگر این که از تو یادبگیرند!میترسم این مورد را هم از تو بشنوند و از فردا این مالیات هم بر فهرست انواع مالیاتها افزوده شود!
میگویند شخصی وارد یک آسیاب گندم شد. دید به جای این که یک انسان گندمها را آسیاب کند، چوب آسیاب را به گردن یک قاطر بستهاند و قاطر میچرخد و آسیاب کار میکند؛ امّا به گردن قاطر یک زنگوله آویزان بود. از صاحب آسیاب پرسید:
«برای چه به گردن قاطرت زنگوله بستهای!»
آسیابان پاسخ داد: «برای این که اگر ایستاد بفهمم و متوجّه شوم که آسیاب کار نمیکند».
آن شخص دوباره پرسید: «خب! اگر قاطر ایستاد و سرش را تکان داد، از کجا میفهمی؟»
آسیابان پاسخ داد: «برو! این ترفندها و کلکها و بازیها را دیگر به قاطر من یاد نده!»
شغالي مرغ پيرزني را دزديد.
پيرزن در عقب او نفرينکنان فرياد زد:«واي! مرغ دو مني (۶ کيلويي) مرا شغال برد.»شغال از اين مبالغه به شدت غضبناک شد و با نهايت تعجُّب و غضب به پيرزن دشنام داد.در اين ميان روباهي به شغال رسيد و گفت: «چرا اين قدر برافروختهاي؟»
شغال جواب داد: ببين اين پيرزن چقدر دروغگو و بي انصاف است. مرغي را که يک چارک (۷۵۰ گرم) هم نميشود، دو من مي خواند!
روباه گفت: بده ببينم چقدر سنگين است؟
وقتي مرغ را گرفت،
پا به فرار گذاشت و گفت: به پيرزن بگو مرغ را به پاي من چهار من حساب کند!!!
۩۩۩ ☫ خــُلــِدستان طریقت ☫ ۩۩۩