خلدستان : مصدق   ٦٠سال است که خفته است(چهارشنبه سوری)صدا و سیما

۩۩☫ اسفند: دکتر مصدق و ملی شدن نفت ۩۩۩

اسفند و دکتر مصدق ٦٠سال است که خفته است.

در مورد دکتر محمد مصدق گفته های بسیاری نقل شده و نگارنده نیز در کتاب " شعر بازی های من " اشارتی و نجوائی با "دکتر مصدق" زده ام و از این رو تنها اشاره به تلنگر هایش دارم.دکتر محمد مصدق می گوید :" هیچ ملتی در سایه استبداد به جائی نرسید"بارها شنیدیم و خواندیم که دیاری با کفر می ماند اما با ظلم باقی نخواهد ماند حتی اگر حاکمیت آن با فراعنه و سزارها و تزارها و فاتحینی چون چنگیز و آتیلا و اسکندر و یا مجانینی چون هیتلر و موسیلینی و فرانکو و پینوشه و قذافی و صدام حسین و...بوده باشد اما روی سخن مصدق مربوط به سرزمین ها نیست که با ملتها است. ملتها در سایه استبداد نابود می شوند زیرا چنین ملتهائی مصداق این جملات دکتر مصدق بزرگ هستند

"مملکتی که رجال ندارد هیچ چیز ندارد مخالفت من با دیکتاتوری این بودکه از خصائص دیکتاتوری یکی اینست که مملکت فاقد رجال و دیکتاتور رجل منحصر به فرد باشد"...کلمه " رجال " که مفرد آن " رجل " است در زبان عربی به معنی مردان و مرد هستند اما در واژگان لاتین ترجمه این لغت هم معنای مرد و هم انسان می دهد و باید گفت معنی جملات مصدق ربطی به جنگهای جنسیتی ندارد ومی توان از گفته دکتر محمد مصدق این استنباط را کرد که :ملتی که برایش انسان و انسانیت بی ارزش شد همه معیارهایش را ظلم تعیین می کند . دستاورد چنین افکاری چیزی جز دیکتاتوری نباشد و همه معیارها و ارزش ها و باید و نباید ها منوط به موافقت یکی شود.وقتی ملتی همه ارزشهایش یکی شد و دامنه تغییر و به بیان روزنامه نگاری حق نقد را نداشته باشد و تنها چشم به کلام دیکتاتورش بدوزد به چنین تعریفی از سوی مصدق می رسد که :"دیکتاتور شبیه پدری است که اولاد خود را از محیط عمل و کار دور کند و پس ازمرگ خود اولادی بی تجریه و بی عمل بگذارد.پس مدتی لازم است که اولاد او مستعد و مجرب کار شوند یا باید گفت که در جامعه افراد در حکم هیچ اند"

جامعه ای که افرادش هیچ نگاشته می شوند به مرور به هیچ بودن و به هیچ علاقه نداشتن عادت میکند وهمان جامعه ای می شود که رجل یا انسان ندارد و بی گمان اقلیمی خواهد شد که عده ای همزبان و آشنا رسومی دارند اما هیچگاه آنجا وطنی نشود و ملتی منسجمی نخواهند شد

چه قصه آشنائی! روح دکتر مصدق بزرگ شاد که گفته هایش هنوز هم چه نیک تلنگرمان می زند..

ح.(طریقت)

۩۩۩ ☫ (حافظ برآستان جانان (طریقت) حافظ ۩۩۩

صلاح کار کجا و من خراب کجا؟

ببین تفاوت ره از کجا تا به کجا؟
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس

کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا؟
چه نسبت است به رندی، صلاح و تقوی را

سماع وعظ کجا نغمه ی رباب کجا؟
ز روی دوست، دل دشمنان چه دریابد

چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا؟
چو کحل بینش ما خاک آستان شماست

کجا رویم، بفرما ازین جناب کجا؟
مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است

کجا همی روی ای دل بدین شتاب کجا؟
بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال

خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا؟
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست

قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا؟

صنعت نفت :اسفند1329 و اکنون صنعت حجاب در حکومت اسلامی مردم را به خاک سیاه نشانده و عده قلیلی پشت خون شهدا سنگر گرفته اند و اسلام به هیچ وجه در خطر نیست بلکه بزرگترین قدرت سیاسی در جهان و حومه حکمرانی می کند . حجاب وصنعت زن جای صنعت نفت را به خوبی پُرکرده و حاکمان احساس ضعف و تردید به خود راه نخواهند داد.

:

یکی از بزرگان می گفت: ما یک گاریچی در محلمان بود، که نفت می برد و به او عمو نفتی می گفتند.
یک روز مرا دید و گفت: سلام. ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید!؟
گفتم: بله!
گفت: فهمیدم. چون سلام هایت تغییر کرده است!
من تعجب کردم، گفتم: یعنی چه!؟
گفت: قبل از این که خانه ات گازکشی شود، خوب مرا تحویل می گرفتی، حالم را می پرسیدی. همه اهل محل همین طور بودند. هرکس خانه اش گازکشی می شود، دیگر سلام علیک او تغییر می کند...

از اون لحظه، فهمیدم سی سال سلامم بوی نفت می داد. عوض این که بوی انسانیت و اخلاقیات بدهد.
سی سال او را با اخلاق خوب تحويل گرفتم. خیال می کردم اخلاقم خوب است. ولی حالا که خانه را گازکشی کردم ،ناخودآگاه فکر کردم نیازی نیست به او سلام کنم.

📌گرچه چنين نسبتى در گذشته توسط جريان‌هاى تحت تأثير تفكرات چپ روسى و چينى و...بسيار تكرار و پاسخ هایى نيز داده شده است، اما از آنجا كه آثار و نظريات زنده ياد دكتر مصدق در دوران ٥٧ ساله پهلوى، و در سال‌هاى بعد، جز دوره هاى كوتاهى، مواجه با مميزى و حذف و ممانعت از انتشار و معرفى به شكل آزاد بوده است، اين امكان وجود دارد كه براى بزرگوارانى كه در حسن نيت آنان نمى توان شک كرد، در برخى موضوعات، از جمله موضوع فوق، ناروشنى هایى وجود داشته باشد.

📌راقم به عنوان وظيفه اى ميهنى و شرعى و اخلاقى براى آشكار شدن حقيقت، به نقل برخى از مواضع آن مرحوم در موضوع مذكور، در ذيل مى پردازم.

📌در آغاز لازم به ذكر است همان گونه دكتر مصدق بارها و بارها در موقعيت هاى مختلف در مجلس، در نوشته ها، در مدافعات در دادگاه هاى نظامى پس از كودتاى انگليسى- آمريكایى و ارتجاعى ٢٥ و ٢٨ امرداد ١٣٣٢ و در عمل و ... اظهار داشته است، او هيچ رنگى جز رنگ ايرانيت، اسلاميت، آزادى خواهى، مردم دوستى، اخلاق گرایى و پاک دستى و تلاش براى خير عمومى نداشته است.

📌در سياست خارجى نيز اعتقاد به نظريه مترقى "موازنه منفى" يا به تعبير شهيد مدرس "موازنه عدمى" يعنى صيانت از منافع و امنيت ملى ايران از طريق داشتن روابط برد- برد و عادلانه و مسالمت آميز با همه كشورهاى جهان، داشت.

📌تنها نماينده اى كه در مجلس ششم (اول امرداد١٣٠٦)، با "اختيارات سياسى" دكتر ميليسپو آمريكایى مخالفت كرد و افشا نمود كه "سه مليون و نيم ذرع زمين" در آبادان "براى ايجاد تفريح گاه" طبق درخواست رئيس كمپانى نفت جنوب، مستر فرلى و تصديق دكتر ميلسپو رئيس كل ماليه و امضاء رئيس الوزراء مهديقلى خان هدايت و وزير ماليه محتشم السلطنه و مشاورالملک وزير خارجه، خلاف قانون اساسى و امتيازنامه نفت و منافع ملى، واگذار شده است، كسى نبود جز زنده ياد دكتر مصدق *.

📌اين مخالفت با "اختيارات" نام‌برده پس از شهريور ١٣٢٠ در مجلس چهاردهم نيز تكرار شد. در سياست خارجى، خط قرمز او منافع ملى ايران بود و هر شخص يا كشورى كه متعرض آن مى شد، با آن مخالفت مى كرد.

ادامه دارد ...
---------------------
*_ نطق ها و مكتوبات دكتر مصدق در دوره هاى پنجم و ششم مجلس شوراى ملى، انتشارات مصدق، پاريس ، ٢٩ اسفند ١٣٢٩، صص ١٢٥ تا ١٣٥

۩۩☫ برآستان جانان : (ابوالنجم) بدون شرح ۩۩۩

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

ابوالنجم جرجیس بن بهرام بن یافث نفت سوز طبری

میفرماید:غزل

امشب مگر به نفت نمی سوزد این چراغ

یا خود نگشته روشنم از تابِ می، دماغ

مانا که یار، شانه به گیســـــوی می زند

کاین گونه تیره گشته جهان هم چو پَر زاغ

خیز ای غلام و کوزه به پیش آر و می بریز

بــــو تا دهیــــم خاطر افســـــرده را فراغ

بیـــگانه ره مـده در خلـوت، فــراز کن

با عنــدلیـب خوش نبُـــوَد صحـبتِ کــلاغ

باغ است روی دلبــر و بستان و نوبهــار

بـگشای بر دلـــم دری از بوستــان و باغ

“روشن شود هزار چــراغ از فتـیلــه ای”

ما را فتیله هست و نمی سـوزد این چراغ

۩۩۩ ☫ (حافظ برآستان جانان (طریقت) حافظ ۩۩۩

زمان جشن چهارشنبه‌سوری امسال، در برخی رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی نظرات متفاوتی برای برگزاری آن مطرح شده است. چهارشنبه سوری امسال دقیقا چه روزی است، سه‌شنبه ۲٦ اسفند.

بسیاری از ایرانیان گمان می‌کنند که چون امسال لحظه تحویل سال، بامداد جمعه یکم فروردین ۱۴۰۴ است، مراسم چهارشنبه‌سوری را باید در شامگاه سه‌شنبه ۲٦ اسفند ۱۴۰۴ جشن بگیرند، اما پژوهشگران آئین‌های باستانی می‌گویند شامگاه سه‌شنبه۲٦ اسفند چهارشنبه‌سوری است.

دو پژوهشگر ایران‌شناس در گفتگوی تلفنی با یورونیوز فارسی نظر خود را در این مورد گفته‌اند.

: چهارشنبه‌سوری امشب است

پژوهشگر نوروز می‌گوید چهارشنبه‌سوری امسال همین امشب ۲٦ اسفند است. او در ذکر اهمیت روز چهارشنبه در فرهنگ ایرانی، یادآوری کرد که این روز همچنین متناظر با چهار فصل سال، چهار جهت اصلی جغرافیایی و چهار آخشیج (عنصر) طبیعت است.

این وکیل و کنشگر منتقد که در فرصت مرخصی زندان با یورونیوز فارسی گفتگو کرد، همچنین اصطلاح فارسی «چهار ستون بدن» را در پیوند با اهمیت عدد چهار می‌داند و می‌افزاید که بوعلی سینا در کتاب «قانون» نیز بدن آدمی را به چهار بخش تقسیم کرده است.

  • سفری به آتشکده زرتشتیان یزد؛ «عده‌ای دنبال خاموش کردن آتش بودند»

نویسنده کتاب «نوروز و فلسفه هفت‌سین» با یادآوری این شعر فردوسی:

بشد چارشنبه هم از بامداد

بدان باغ کامروز باشیم شاد

می‌گوید که روز چهارشنبه، همواره روز شادی و کامروزی برای ایرانیان بوده است. او در عین حال با استناد به این بیت نظامی:

از دگر روز هفته آن به بود

ناف هفته مگر سه‌شنبه بود

از سه‌شنبه به عنوان روز «تراز» هفته یاد می‌کند و می‌افزاید که به همین دلیل ایرانیان آخرین چهارشنبه سال را در شامگاه سه‌شنبه پیش از آن جشن می‌گیرند. محمدعلی دادخواه با یادآوری این که جشن چهارشنبه‌سوری بخشی از مراسم ایرانیان برای آماده شدن پیش از فرا رسیدن نوروز بوده است، می‌گوید که این آمادگی به مراسم جشن شامگاه سه‌شنبه ختم نمی‌شده و ایرانیان همان گونه که شامگاه سه‌شنبه با پریدن از روی آتش آئین خود را به جای می‌آورده‌اند، بامداد چهارشنبه نیز از روی آب می‌پریده‌اند.

او با این توضیح می‌گوید: «بنابراین چون فرصتی برای آماده شدن نوروزی در روز چهارشنبه بعدی نمی‌ماند، طبعا چهارشنبه‌سوری را همین سه‌شنبه شب جشن می‌گیریم.»

شمیم ِ : عطرآهنگین خوش آمد

نوای ساز بلدرچین خوش آمد

رسیده موسم پایان اسفند

بهار از ماه‌ فروردین خوش آمد

***

صلاح کار کجا و من خراب کجا؟

ببین تفاوت ره از کجا تا به کجا؟
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس

کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا؟
چه نسبت است به رندی، صلاح و تقوی را

سماع وعظ کجا نغمه ی رباب کجا؟
ز روی دوست، دل دشمنان چه دریابد

چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا؟
چو کحل بینش ما خاک آستان شماست

کجا رویم، بفرما ازین جناب کجا؟
مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است

کجا همی روی ای دل بدین شتاب کجا؟
بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال

خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا؟
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست

قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا؟

صنعت نفت :اسفند1329 و اکنون صنعت حجاب در حکومت اسلامی مردم را به خاک سیاه نشانده و عده قلیلی پشت خون شهدا سنگر گرفته اند و اسلام به هیچ وجه در خطر نیست بلکه بزرگترین قدرت سیاسی در جهان و حومه حکمرانی می کند . حجاب وصنعت زن جای صنعت نفت را به خوبی پُرکرده و حاکمان احساس ضعف و تردید به خود راه نخواهند داد.

:

یکی از بزرگان می گفت: ما یک گاریچی در محلمان بود، که نفت می برد و به او عمو نفتی می گفتند.
یک روز مرا دید و گفت: سلام. ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید!؟
گفتم: بله!
گفت: فهمیدم. چون سلام هایت تغییر کرده است!
من تعجب کردم، گفتم: یعنی چه!؟
گفت: قبل از این که خانه ات گازکشی شود، خوب مرا تحویل می گرفتی، حالم را می پرسیدی. همه اهل محل همین طور بودند. هرکس خانه اش گازکشی می شود، دیگر سلام علیک او تغییر می کند...

از اون لحظه، فهمیدم سی سال سلامم بوی نفت می داد. عوض این که بوی انسانیت و اخلاقیات بدهد.
سی سال او را با اخلاق خوب تحويل گرفتم. خیال می کردم اخلاقم خوب است. ولی حالا که خانه را گازکشی کردم ،ناخودآگاه فکر کردم نیازی نیست به او سلام کنم.

( صفحه جدید )۩#محمد مهدی #طریقت



۩خــُلدستان طریقت( مصدق :(ملی) شدن نفت )۩۩محمّدمهدی طریقت

ادامه نوشته

درخت باغ بهشت وگناه تکراری (اشعار )طریقت



۩۩۩☫ بگذار درسکوت (طر یقت)برای عشق☫۩۩۩

***


محبوبه سخن زِ انجمن می‌گوید

بلبل غم دل درین چمن می‌گوید

البته زبانشان یکی نیست ولی

هرکس به زبان خود سخن می‌گوید.!.


***

از تو سکوت مانده و از من صدای عشق

چیزی بگو که من بنویسم به جای عشق

حرفی که خالیم کند از سال ها سکوت

حسی که باز پر کندم از هوای عشق

این روزها عجیب دلم تنگ رفتن است

در خواب حرف می زنم از گریه های عشق

هی شعر می نویسم و دلتنگ می شوم

حس می کنم و کنارمی وُ جا به جای عشق

این شعر را رها کن و نشنیده ام بگیر

بگذار در سکوت، (طریقت) برای عشق



۩۩۩☫ حکایت (خاطرات )رضا شاه☫۩۩۩



اگر ز باغ رعیت ملِک خورد سیبی
درآورند غلامان وی درخت از بیخ!!!

هیچ اختلاسی بدون چراغ سبز و همکاری میسر نیست!روزی رضا شاه با خبرشد که در مسیر یکی از شهرهای جنوب شب ها راهزنان سر راه مسافرین در بیرون شهر را گرفته و دار و ندار و پول آن ها را به یغما می برند. دستور می دهد امیر احمدی یک کالسکه آماده کند تا با هم به محل و جاده مربوطه بروند.
امیر احمدی به شاه عرض می کند: اجازه بدهید من تنها بروم، شما شاه هستید و امکان دارد بلایی سرتان بیاید. درست نیست که شما شخصا بیایید .امیراحمدی می گوید: شاه گفتند: خودم بایدباشم تا ببینم چه خبر است. راه می‌افتند. شب هنگام با لباس شخصی به نزدیکی آن منطقه می‌رسند که 5 نفر مسلح راه را سَد می کنند و می گویند: کجا می‌روید؟

رضاشاه می گوید : می خواهیم برویم شهر.

می گویند: پول دارید؟ می گوید : آره پول هم داریم. دزدها می گویند: خرج دارد باید پول بدهید تا رد شوید.پیاده می شود و شروع می کند به دادن پول به آن ها و دست آخر می گوید: سیگار می‌خواهید؟ راهزن‌ها می گویند: داری؟ می گوید: آره بابا، بیایید ... و یکی یکی به آن ها سیگار می دهد و با کبریت برای شان تک تک سیگار روشن می کند و می گوید: حالا می توانیم برویم ؟! می گویند : اختیار دارید، بفرمایید، راه حالا باز است.آن شب رضاشاه به هنگ می رود و شب را در آن جا می ماند و صبح زود در مراسم صبحگاهی هنگ شرکت کرده و بعد از صبحگاه می گوید : آن 5نفر که دیشب راه را به آن درشکه بستند و پول گرفته بودند، از صف بیرون بیایند.همه ساکت بودند و کسی جرات نمی کند بیرون بیاید. مجددا با صدای مهیب خود می گوید: بیایند بیرون، چرا که اگر خودم بیارم شان بیرون، ایل و تبارشان را هم از بین می برم. دیشب کبریت زدم و چهره یک به یک تان را دیده ام و می شناسم، بیایید بیرون!

باز همه ساکت و خبردار ایستاده بودند.

دستور می دهد، همه 5 قدم به عقب بروند. همه اجرای امر می کنند و می بینند 5 نفر نقش بر زمین افتاده اند. دو نفر از آن ها از ترس درجا سکته زده و مرده بودند و سه نفر خود را خراب کرده بودند! رضاشاه فریاد می زند: من این جا هنگ گذاشتم، تا امنیت مردم برقرار شود،بعد افراد هنگ، خود راهزن شده و سر راه مردم را می گیرند، اول شک داشتم برای همین خودم رفتم ببینم. تا مبادا لاپوشانی کنید.ماموریت تمام شد و رضاشاه برگشت و دیگر سابقه نداشت که در آن منطقه دزدی شود.
نقل از خاطرات سپهبد امیر احمدی، از افسران و همراهان رضاشاه..


۩۩۩ ☫ در(طریقت)جای سینه ،دل اناری داشتیم ☫ ۩۩۩




گفت: افراد فرومایه و کم‌ظرفیّت و بیگانه با کرامت و منش متعهدّانۀ انسانی با مجیزگویی و چرب‌زبانی فریبنده، می‌کوشند مدیران بالای نظام را به دام چاپلوسی بیفکنند تا بتوانند برای خویش یا بستگان خود پُستی و میزی نان و آب‌دار به دست آورند و طیّ مدّتی کوتاه پشت خود و دودمان خود را ببندند! گفتم: مدیران شایسته و باکفایت باید در نخستین گام مدیریت،دور و برِ خود را از افراد چاپلوس و متملّق بپیرایند،تا خویش و سیستم تحت مدیریّت خود را از لوث وجود این افراد فرومایه بزدایند. گفت: یکی از دوستان پاک‌دست ولی ساده‌لوح من به سمت بالایی دست یافت. در روزهای اول کاری به او گفتم: دور و برِ خود را از شرّ افراد چاپلوس و متملّق پاک کن.مبادا افراد فرومایه و چرب‌زبان با گذاشتن «هندوانه زیر بغلت» و «پوست موز زیر پایت» ،سیستم مدیریت تو را به بلای تملّق بیالایند و از کارایی بیندازند. دوستم پاسخ داد: خیالت راحت باشد. حواسم جمع است. روزی شنیدم یک فرد نالایق و چاپلوس را به سمت مدیرکلّی بخش مهمّی منصوب کرده است.نزد او رفتم و پرسیدم: چه شد که فریب خوردی؟ آخرش هندوانه زیر بغلت گذاشتند؟پاسخ داد: اصلاً چنین نیست! من اتّفاقاً کاملا مواظب هندوانه و موز بودم! پرسیدم: ماجرای آشنایی و انتصاب این آقازاده را برایم شرح بده. پاسخ داد: پدر بزرگوار او حاج آقا فلانی یک شب مرا به مهمانی شام در یک رستوران لاکچری باکلاسی دعوت کرد. وقتی می‌خواستم بروم رستوران یاد سفارش‌های تو بودم که مواظب باشم هندوانه زیر بغلم و پوست موز زیر پایم نگذارد. من هم خیلی مواظب بودم. او همه جور میوه و غذا سفارش داد به جز هندوانه و موز و خیلی‌خیلی از من تجلیل و تعریف کرد.لذا من هم خوشم آمد و صلاحیت او را برای مدیرکلی تایید کردم!!پس تو از جهت هندوانه و موز راحت خیالت باشد!! گفتم: این دفعه دوستت کاری کرده که تو چاره‌ای جز #سیاهنمایی نداری!!

کاش در نزد تو ای جان اعتباری داشتیم
کاش لیلی جان! به عشقت اشتهاری داشتیم

هر کسی بهر به دست آوردنت ترفند زد

کاش ما هم مثل آنان ابتکاری داشتیم

شاید اسم من بیفتد توی فال قهوه ات

کاشکی در کافه ای با هم قراری داشتیم

بخت ما از صبح روز آفرینش بسته شـد

کاش بر اسب سپیدی تک سواری داشتیم

اینچنینم گوشه گیر وبی سر و سامان نبین
نازنین ما هم برای خود ، تباری داشتیم


صد قدم سوی تو آمد دل ،چه کردی با دلم
نازنین ما هم ز یاران ، انتظاری داشتیم

باد گیسوی ترا دیده ست و آید سوی تو
کاش می پرسید شاید با تو کاری داشتیم

سرخی این گونه رامردم ز شرم انگاشتند
از لبت بر گونه ی خود یادگاری داشتیم

ما به عشق تو گرفتاریم و دربند غمیم
کاش از زندان غم راه فراری داشتیم

من اناری دیده ام ترکید چون دلتنگ بود
در(طریقت)جای سینه ، دل اناری داشتیم

درگیر تو بودم که نمازم به قــضا شد
در من غزلی درد کشید و سرِ زا شد

سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما شد

در بین غزل نام تو شد وِردِ زبانم
آنگونه که تا آن سر پسکوچه ندا شد

بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا شد؟

من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم
من سوی شما آمدم او سمت خدا شد

با شانه نکیسا سرِ زلفت شدم اما ...
من گُم شدم و شانه پی کشف طلا شد

در انجمنِ شعر شدم ، رفتم و ... گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا شد !؟

می خواست بکوشد به فراموشی ات امّا
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا شد




۩۩☫درخت باغ بهشت وگناه تکراری (اشعار )طریقت ☫۩۩۩

درخت سیب و غزل، اشتباه تکراری
قسم به عصروُ زمان سربراه تکراری

قسم قسم که تو حوا شوی و من آدم
دوباره روز و شب وُ وعدگاه تکراری

گناه شاعرِ این شعر بی در وُ پیکر
شعار این غزلِ رو به راه تکراری

پناه خستگی روزگار در بُن بست
میان این همه طوفان، پناه تکراری

تو شاعرانه‌ترین رکعت غزل هستی
برای قافله ای قبله گاه تکراری

دوباره وسوسه ناز چشم تو بر خاست
درخت باغِ بهشت وُ گناه تکراری

عید نوروز که تاریخ بدان مفتخر است

بی خرد گفت چه فخری ! شعف گاو و خر است

بدسگالانه سخن گفت بداندیش گذر

او ندانست که نوروز پیامی دگر است

تا که بشنود خردمند چنان یاوه ی تلخ

بس برآشفت که : « نوروز کهن چون شکر است

آن که زیبایی نوروز نبیند و به عشق

نشنود نغمه ی بلبل ، به خدا کور و کر است

مانده از خاطره هایی ، همه فرهنگ و هنر

خواجه ای هست که بر صحن جهان جلوه گر است

با فراز آمدن دولت نوروز بهار

چشم هستی نگران ظفر تازه تر است

چون که از راه رسد کوکبه ی نوروزی

غم وامانده به هر کوی و گذر دربدر است

کاروانی که ز ره می رسد و سال به سال

بس تماشایی و نقش گهرین سفر است

رستخیزی ست به فرمان پدیدآور عشق

که ز هر عید کهنسال برازنده ، سر است

یادگاری ست ز جمشید ، از آن سوی زمان



به شکوفایی شادی که سراسر گهر است

هر که در جایگه خویش سخن می گوید

بهترین گفته از اندیشه ی صاحبنظر است

نقش زیبای طبیعت به صفای نوروز



از گل و بلبل و شیدایی دل سر به سر است

قدر نوروز بدانیم که در بزم بهار



ناامیدی چو بیاید ، به امیدی سپر است

عارفان معترف مرتبه ی نوروزند

پس چنین مرتبه ی ویژه بسی معتبر است

نقش نوروز (طریقت) به جهان جلوه گرست

چهار فصل است ، مرانجمنی پُر گُهر است








چهارشنبه سوری در گیلان


محمّدمهدی طریقت


۩۩☫( طنز (فرزانه )گفتگو(خلدستان طریقت ☫۩۩۩

در انجمنِ درد وُ غمِ رنجِ پریشان
مشکل نشد آسان سویِ وادی حیران

در وادیِ حیران امیدی بِه ازآن نیست
هنگام اَذان در رمضان این نبود آن

از قیل ملولم تو بخوان قیلِ مرا قال
در بندِ غم وُ آفت امکان به سامان

جانانِ روانم که قرار ست به طاقت
از رنج فراوان مَشو مَرد : پشیمان

کوروش شده درفارس عجم در عجم امروز
داغِ غمِ عشق است درین سینهء پنهان

پرداخته ام مملکت خویش به اعراب
چون سکه نداریم سپس می زنم افغان

با شاعرِ مجنون صفت عشقِ درآمیز
فرهاد شد آواره (طریقت) چه پریشان

محمد مهدی طریقت

***

زینبی گفتا :خدایش را چنین

چندسالی ماندگارم در زمین

در جوابش :داد آن پروردگار

نیم قرن دیگری داری قرار

زینب ازفرصت بسی شادان شدی

رو بسوی زینت وُ حرمان شدی

پوست ازصورت کشیدی پشت گوش

عابران را بردی از کف عقل و هوش

نخ نما کردی دو ابرو چون کمند

دادی پیکان را ستاندی سمند

تیر مژگان را نمودی در کمان

رنگ مورا مثل شب شد بی گمان

با دو تا سرخاب لُپ های درشت

صورتش سرخ آمد وُ شد رو به رُشت

یک تتو بر ابروان ، خالی بلب

اهل آبادی همه در خوابِ شب

آن لب سرخ خدایی شد لبو

در هوسرانی شده مثل هلو

چاله زیبای زیر چانه اش

میبرد دل را بسوی خانه اش

آن دماغ گُنده ی همچون چُماق

شد بدست چون طبیبی پاک داغ

گونه را ماساژ داد وُ مشت وُ مال

تا شدی فرزانه ای کم سن و سال

روز دیگر ناگهان افتاد و مُــرد

از بزکهای خودش سودی نبُــرد

بردنش باگریه او را در بهشت

عاقبت در خشت باشد سرنوشت

رفت در نزد خدا با صد گله

گفت برای بنده بنهادی تله؟

پس چه شد آن وعده ی پایندگی

از چه افتاد م باین در ماندگی

حق بفرمودش توئی خیر النساء؟

پس چه شد آن سمعک و چوب عصا

اشتباهی گشته در کار اَجل

بی سبب افتاده ای تو در هچل

گفته بودم آنکه سیرت را نکوست

آورند اینجا پی دیدار دوست

گول صورت خورده این شیخ اَجل

زین سبب نامت شده در این غزل

گر نمی کردی چنین ناز آفرین

زنده بودی مدتی اندر زمین

ماهتابی ، آفتابی نازنین

آرزو کردم تورا در واپسین

آفرین ،برنازِ ناناز آفرین

سوی رب العالمین شد آخرین

۩خــُلدستان طریقت( صفحه250)۩۩ محمّدمهدی طریقت

در ادامه مطلب

ادامه نوشته

برآستان جانان(سعدی) + (اخلاق بردیانت مقدم است) چهارشنبه سوری

۩۩☫ برآستان جانان (سعدی) اخلاق بر دیانت مقدم است (طریقت)چارشنبه سوری ☫۩۩

اخلاق من جمیع جهات بر دیانت مقدم است! و حتی ما به حکم اخلاق امر خدا را اطاعت می‌کنیم. چون هم امر او اخلاقی است و هم اطاعت نکردن از او غیراخلاقی است. لذا نگویید اگر دین نبود اخلاق کجا می‌رفت. اخلاق هیچ‌جا نمی‌رفت. اخلاق از دین نیامده است. البته اگر کسی معتقد باشد که اخلاق از دل تئوری تکامل بیرون می‌آید، پایش لنگ است. آن یک حرف دیگری است. اما نفس اینکه کسی به خدا معتقد نباشد به خودی خود بی اخلاقی نیست. بلکه می‌تواند آزادگی باشد. مبنای اخلاق عقلانیت است و عقل هم در همۀ آدمیان اعم از با خدا و بی‌خدا وجود دارد

چو دخلت نیست خرج آهسته‌تر کن که می‌گویند ملاحان سرودی
اگــر بــاران بـه کـوهستان نبارد به سالی دجله گردد خشک رودی

گر چه دانی که نشنوند بگوی هر چه دانی ز نیکخواهی و پند
زود باشد که خیـــره سر بینی به دو پای اوفــتاده انــدر بند
دست بر دست می زند که دریغ نشنیدم حــــدیث دانشمند

که سعدی هرچه گــوید پنـــد باشد حریص پند دانشمنــد باشد

۩۩۩ ☫ اهل روز عشق آمد ، سراغی از(طریقت)هم بیگر / عشق ۩۩۩

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگبرای بزرگنمایی لطفا کلیک کنید

معبد آرامشم، آغوش بی تاب زن است
گردنه حیران من،در پیچ و تاب آن تن‌است

هر نگاهی مستحق غارت چشم تو نیست
وصف زیبایی تو، نوعی عبادت کزدن است

من برای با تو بودن، قید دنیا را زدم
در دلت،همواره عشقم تشنه‌ی روییدن‌است

گر چه در آغوش تو از هر جهان سیرم ولی
شک‌ندارم جنس سخت قلب‌تو از آهن‌است

نیمه شب،، غرق عرق های هوس آلوده ام
بسکه درگیری ذهنم، پشت دیوار تن است

پشت این سرسختی مرموز دنیا مانده ام
آخرین امید من، آن دکمه ی پیراهن است

نیّت یک عمر کردم، تا هوا خواهت شوم
مرگ قلبم، روز تلخ از دل من رفتن است

سالروز لمس چشمت،،،،،طبق تقویم دلم
نوبت وا کردن دروازه های دامن است

"روز عشق" آمد، سراغی از (طریقت)هم بگیر
فکر می کردم دلت، دیوانه‌ی قلب من است

تصاویر ویژه عاشقانه (کارت پستال و تصاویر متحرک عاشقانه)

ح(طریقت)جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگمحمّدمهدی طریقت

۩خــُلدستان طریقت( جدید )۩

ادامه نوشته

برآستان آئین (طریقت)#چهارشنبه سوری

۩۩۩ ☫ برآستان آئین (طریقت)#چهارشنبه سوری ۩۩۩

کرونا از اروپا شعله ور می‌شود/  ایتالیا رکورد زد

آئین چهارشنبه سوری مبارکباد

شعار سالِ جدید : مرگ بر «کرونا»

#سنت-چهارشنبه-سوری #مصادف-با کرونا سوزی

#آئین-چهارشنبه سوری #عدم-منافات با کرونا سوزی

۩#خــُلدستان طریقت ( #چارشنبه سوری #کروناسوزی )۩# محمد مهدی طریقت

ادامه نوشته