۩۩۩☫اشعار:اندک اندک جمع مستان = شعر(طریقت)۩۩۩

اندک اندک‌ جمع مستان را ،حکایت می‌کنم
کِی شنیدستی که ازجانان،شکایت می‌کنم
از اَدیبـانِ سُـخن می‌نوشم از جـام اَدب
شاه بیت هر غزل را چون ، هدایت می‌کنم
آمدی در انجمن ، این سینه و این گوی دل
نقشبندِ بازی از چوگان، حمایت می‌کنم
حامیان را سایبان وُ اُشتُـران را ساربان
نازنینا، عشق بازی ، با رضایت می‌کنم
مهر تو در واپسین‌ فرصت به جانم ماندنی
این چنین احوال قلبم را، روایت می‌کنم
شعر من باران مهر و قلب تو دریای غم
قطرهء بارانیم غم را سرایت می‌کنم
عشقِ یارانِ (طریقت) را نباشد شکوه‌ای
قطره،قطرم میچکم امّا ، رعایت می‌کنم

خواستم در حرمت پیش نهم گامی تو را
بود از آن زلف رسا هر قدمی دامی تو را

ای که از بوسه، دل غیر به دست آوردی
می‌توان خاطر ما جست به دشنامی تو را

ما که‌ایم از دوجهان چشم طمع دوخته‌ای
یا غم آموخته و، بیدل و ناکامی تو را

گه به میخانه و گاهی به خرابات مغان
جان گرو، جام گرو، می طلبم جامی تورا

از کدام آفت دنیا پس از این اندیشم
من که در هجر تو بردم به سر ایامی تو را

از دل تنگ اسیران قفس یاد کنی
ای که در نشینی به لب بامی تورا

کامل آنجا نبوَد گر سر و کاری با عشق...
با (طریقت )

به سلامت، سر بدنامی تو را