زمین:عزَوجل بهشت: جنگ وجدل (طریقت)شیخ اجل


۩۩۩ ☫ زمین:عزَوجل بهشت: جنگ وجدل (طریقت)شیخ اجل ☫ ۩۩۩
وقتی زمین عَـزَ وَجَل می شود مرا
لبهای حوریان چو عسل می شودمرا
خیلی شکیل بزم غزل افتتاح شد
زین انجمن دوباره مَچل می شود مرا
اِمشب برآمده است همان ماهِ لَم یزل
فتانه ای که حُسن اَجل می شود مرا
لیلی وَشی ماه رُخی گُلپری خجل
سیمین بری ،چگونه بغل می شود مرا
� یکدست جام باده وُ یکدست زلف یار�
مفعول وُ فاعلات وُ فعل می شود مرا
زین انجمن که باده حلالست ساقیا
ساغر بریز ،عینِ گُسل می شود مرا
بسمل شدم (طریقت) ما مبتذل مخوان
رفتن:بهشت جنگ وُ جَدَل می شود مرا
سرِ ارادتِ ما و آستانِ حضرت دوست
که هر چه بر سرِ ما میرود ارادتِ اوست
نظیرِ دوست ندیدم اگر چه از مَه و مِهر
نهادم آینهها در مقابلِ رخِ دوست
صبا ز حالِ دلِ تنگِ ما چه شرح دهد؟
که چون شِکَنجِ ورقهایِ غنچه تو بر توست
نه من سَبوکش این دیرِ رندسوزم و بس
بسا سَرا که در این کارخانه سنگ و سبوست
مگر تو شانه زدی زلفِ عنبرافشان را؟
که بادْ غالیهسا گشت و خاکْ عنبربوست
نثارِ رویِ تو هر برگِ گل که در چمن است
فدای قَدِّ تو هر سروبُن که بر لبِ جوست
زبانِ ناطقه در وصفِ شوق نالان است
چه جای کِلکِ بریدهزبانِ بیهُدهگوست؟
رخِ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت
چرا که حالِ نکو در قَفایِ فالِ نکوست
نه این زمان دلِ حافظ در آتشِ هوس است
که داغدار ازل همچو لالهٔ خودروست
صوفی و گوشۀ محراب و نکونامی را
من وُ میخانه وُ دُردیکش وُ بدنامی را
باده پیش آر که بر طرْفِ چمن خوش باشد
مطربی را وُ گلی را وُ گلاندامی را
باده در خانه اگر نیست برایِ دلِ ما
رنجه شو تا درِ میخانه به خوشگامی را
ذکرِ تسبیح رها کن که سر سجاده
نشوَد حور چو دُرّ دانه گُـل اندامی را
چون بهایِ میِ گلگون(طریقت) نبوَد
خرقۀ ما به گِروگان ، بستان جامی را
خــُلدستان طریقت( صفحه :میِ گلگون)۩# محمد مهدی طریقت
محمّدمهدی طریقت ![]()
۩۩۩ ☫ خــُلــِدستان طریقت ☫ ۩۩۩