۩۩☫ جان به لب آمد (طریقت)در میان انجمن ☫۩۩

همواره ز بت شکن هُبل ساخته اید

تقــصرِبتان ساخته ، پرداخته اید

چون لشکر خود شکستگانند، یقین!

همواره قمارِ خویش را باخته اید

آنانکه ز بت شکن ندارند دریغ

بشکن بشکن ز نو در انداخته اید

چون صف شکنانِ وادی تکتازی

رقاصه درین ورطه برافراخته اید

آنانکه لباس حق بجانب دارند

چون لعبتکان، ماده ای فـآخته اید

چون بر عروج دار نه منصور زاده‌ام
از داربست شیره ی انگـور باده‌ام

ناف مرا زمانه به سرگشتگی برید
منزل گرفته در خط پرگار جاده‌ام

شاعر گرفت نقد جوانی به وام عمر
اکنون سواره می‌رود اینک پیاده‌ام

هرچند قدر و قیمتم افزود بی شمار
پای کمی ز هیچ ندارد زیاده‌ام

در بخشش متاع دو عالم به یک نگاه
دارم بلند همتی وُ دل گشاده‌ام

تا صاف کرده‌ام دل خود با جهانیان
سر خط گرفته لوح جم اِنگار ساده‌ام

از دست رفته نقد جوانی به هوش باش
محتاج دستگیری یک جام باده‌ام

ناز کمان ابروی جانان کشیدنی‌ست
از جان غلام جمله‌ی این خانواده‌ام

شعر (طریقت)ست مرا غفلتی نبود
جامی نخورده که لبریز باده‌ام

((((لوتی نا لوطی )))

با ز آی د َمی لوتی و یک جلوه گری کن
ما را به سر منزل لوتی صفتان راهبری کن

آن تـیره شـب حـسرت نا لــوتی مـا را
بـا رنـد ی و لوتـی گـری خود سپــری کن

برما گذرد عمر، دمی سـرو صفت با ش
رهــوا ر تـر ا ز عــمر به رنگ سحری کن

ای کاش فلک ا ز ره بی فایده گــردد
زین گردش ایــام فـــلک نا مه بــری کن

گر بهره بری نور رسانی همه ی عمــر
ا ز سـرزنـش بی ثـمری پـُــر ثمری کن

چون پیک روانی در پی آن نا مه روانم
ما را خبر ا ز ورطه ی آن بی خـبری کن

گـر عقل شود یاغی و در داعیه د ا ری
پا پس مکش و باز دَ می خیره سری کن

با ز آمده ای چیرگی بــی هنــرا ن بین
رنـدی مکن ای یا ر دمی نوحه گری کن

ای باهنر آوا ز پـریدن به سرت نیست
ُرو ، آرزوی لـوتی بـی با ل وپــری کن

از حسرت بی با ل پــری رنــــد بپرهیز
بــگذار تو ایـن کبکبه را بر دگـــری کن

هــر گز ز در عشق ، مــَرو بر در دیگـر
هـــشدار ،"طریقت" حـذر از دربدری کن

( صفحه جدید )۩#محمد مهدی #طریقت