۩۩۩ ☫شعر :مثنوی :خلدستان (شرح) غزل بیشتر ☫۩۩۩

انجمن در زیرِ نم نم هایِ بارانست غزل
باده ء شوقِ تلاوت های جانانست غزل

رفته ای هرچند از پیشم تو اینجا نیستی
دائماً شب پرسه یِ خیسِ خیابانست غزل

برخلافِ صفحه تقویمی شمارد در بهار
برگریزِ خاطراتِ مهر وُ آبانست غزل

دست در دستِ خیالت بیخیالِ ساکنان
پرسه درحال وُ هوای یک بیابانست غزل

سنگفرشِ خیسِ باران خورده می داند ادب
کوچه گردِ خش خشِ برگِ درختانست غزل

کوچه گردِ رنگِ زردِ غرقِ دردِ خاطرات
همنوایِ بغضِ عریانِ زمستانست غزل

آه لیلی! بی تو خیلی خسته ام،آه ای پدر :
گیسوانت بیدِ مجنونِ پریشانست غزل

کاش برگردی ببینی در فروپاشیِ بغض
لشکر فواره ای سردرگریبانست غزل

کو؟ "رهی" وُ کو؟ "عماد" وُ "شهریارِ" کو به کو
"منزوی" کو؟ "سایه" کو؟ ازبس غزلخوانست غزل

شعرِ(خلدستان طریقت) عشقِ تو بی انتهاست
من تو را زیبا سرودم : شعر میدانست غزل

✍️محمّدمهدی طریقت

لا غری ، شد شمعِ بزمِ ماهتاب!
شد جهانی از میِ عشقت خراب

شد امیرِ کشورِ جانِ جهان!
عشق را، شد روحِ ایمانِ اَمان

هردو عالم محو خلدستانِ تو
بُگسلم یا نگسلم پیمان تو

در زمین و در زمان ، عالم گم است
مستیِ اهلِ سما از مَردم است

هر که پا بنهاد در روی زمین
می‌نهد دل در کفِ شاهِ اَمین

جنبِ تاکستانِ خم جان می‌دهند
کفر می‌بخشند وُ ایمان می‌دهند

باده‌‌ها صافی‌شود در روز حشر
لَــذت کافی‌بِبَر هـــر روز حشر

چون بهشتِ چاودان در گفتگوست
پوستین خلق هم رازِ مگوست

گفت پیغمبر به هنگامِ سخن
بعدِ من برپاشود هر انــجــمن

می‌شناسندم که من پیغمبرم
چشم و گوش و قدرتانِ رهبرم

هر فضیلت هست از آنِ ملل
چونکه باحق متصل، جانِ ملل

من ملل را دستِ خود پرورده‌ام
در خلل اسرار دین بسپرده‌ام

من چو موسی، او چو هارونِ در جهان
همدم و، همراه و، همخونِ در دهان

گرچه شب تاریکیش سجاده است
مرد در میدان چو شیر اِستاده است

در جهان جامِ ولایت، مست شد
هر دوعالم پیشِ چشمم پست شد

بر مقامِ حق قسم ،حق با نبی‌ست
فرقِ بینِ کفر و دین،روز وُشبی ‌ست

روزِ روشن چون منوّر می‌شود
غرقِ انوارِ پیــــمبر می‌شود

در حقیقت احمد و مردم یکی‌ست
فرق، بینِ شیر نر با مادگی ست

حق نباشد با تو، برهان و دلیل
پس بری باش از جدال و، قال و قیل

گرچه شب باشد حجابِ ماهتاب
ابر: از خورشید، می‌گیرد حجاب

عشق با عین عیون انبیاست
هم ز لام او لسان‌اولیاست

یاء یاسین مشتق از یای یلی‌ست
گوهر هستی ز دریای یلی‌ست

این کلام مولوی را معنوی
گِرد آوردست : در یک مثنوی

«ازملل آموزاخلاص عمل
مکتب ایرانیان شد بی دغل»

خــُلدستان طریقت(مثنوی +معنوی :روایت )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم