برایم آرزویی کن که یک بار دگر باهم
به گوشم نغمه های نغز و زیبایت شنیدن ها

به شهر آرزوهایم چو باغی سبز و رویایی
تو باشی من به دنبالت پَرِ پروانه پریدن ها

به نازِ نازنین روزی چنین شد آرزو کردم
زلیخا باشی وُ من هم ز نانازت خریدن ها

بدون چتر می آیم به زیر بارش مهرت
من از سردارفرمانت چشیدم دل سپردن ها

شب مهتابی ومن غرق اندامت غزل خوانم
(طریقت) می سرائی آخرین بیت رسیدن ها؟

💙

اسرائیل در حمله ای بی سابقه و صاعقه وار بلند پایه ترین سرداران جمهوری اسلامی را به هلاکت رساند و در عرض چند روز موفق به تسخیر آسمان تهران و وارد کردن ضرباتی مرگبار به جمهوری اسلامی شد در این بین البته تعدادی از هم میهنانمان کشته شدند.

آیا این جنگ، جنگ مردم ایران است؟ آیا ما، به‌عنوان مردم ایران، کوچک‌ترین نقشی در به‌وجود آمدن آن داشته‌ایم؟ آیا اسرائیل در این نبرد به جنگ مردم ایران آمده یا به جمهوری اسلامی حمله کرده است؟ آیا هدف اسرائیل کشتن غیرنظامیان است یا مردم در جنگی که جمهوری اسلامی بر آن‌ها تحمیل کرده، قربانی می‌شوند؟

بی‌تردید، دیدن قربانیان غیرنظامی و احساس تحقیر ناشی از شکست آشکار ایران در این نبرد برای هیچ‌کس آسان نیست. اما پرسش اینجاست: آیا شادمان بودن از ضربات سنگین اسرائیل به بدنه سرکوبگران، مفسدان و جلادان در جمهوری اسلامی با میهن‌دوستی در تضاد است؟

همچنین باید پرسید: آیا شادی از ضربات اسرائیل به جمهوری اسلامی را می‌توان با شادی از کشته شدن مردم بی‌گناه یکی دانست؟ قطعاً خیر!

آیا ما حق داریم، حالا که این جنگ خارج از اراده ما رخ داده، از فرصت احتمالی سقوط جمهوری اسلامی در پی آن خوشحال باشیم؟ یا شاید به خیانت و وطن‌فروشی متهم می شویم؟

موافقت یا مخالفت ما با این جنگ، البته تأثیری در اصل ماجرا ندارد؛ زیرا نه آغاز آن با تأیید ما بوده و نه پایانش به نظر ما وابسته است. مسئول آغاز این جنگ تنها یک نفر است: علی خامنه‌ای، که در ۳۶ سال گذشته حاکم مطلق‌العنان کشور بوده است.

قابل درک است که مردم در برابر این حمله احساسات متفاوتی داشته باشند. برخی نگران خود و خانواده‌شان هستند، برخی از اسرائیل به‌خاطر این حمله خشمگین‌اند، برخی امیدوارند این واقعه به سقوط جمهوری اسلامی منجر شود، و برخی از هلاکت سرکوبگران و قاتلان مردم شادمان‌اند.

تا اینجا مشکلی نیست، اما این استدلال که کسانی که از این جنگ نگران‌اند یا از اسرائیل خشمگین‌اند، وطن‌فروش و وابسته به نظام‌اند، یا برعکس، کسانی که به تغییر امیدوارند و از ضربات واردشده به رژیم شادمان‌اند، بی‌وطن و خائن‌اند، استدلالی نادرست است.

اگر منصفانه و منطقی نگاه کنیم، یک ایرانی میهن‌دوست و مخالف جمهوری اسلامی می‌تواند هر چهار حس را تجربه کند، شاید حتی همه را به‌طور همزمان.

می‌توان ایرانی آزاده بود و از حمله کشوری کوچک به خاک ایران به‌دلیل حماقت نیم‌قرنی جمهوری اسلامی خشمگین بود.

می‌توان ایرانی آزاده بود و مانند هر انسانی برای سرنوشت عزیزانش نگران و مضطرب بود.

هر ایرانی آزاده‌ای می‌تواند پس از دیدن هزینه‌های انسانی، اقتصادی و عمری که در این نظام تباه شده، به تغییر بنیادین در آن سوی این جهنم امیدوار باشد. ما برای آزادی از اسراییل درخواست کمک نکردیم ؛ رهبر مخالفان جمهوری اسلامی ، شاهزاده رضا پهلوی به دفعات تنها راه خلاصی از این فرقه تبهکار را تکیه به نیروی مردم دانسته و با هر جنگی مخالفت کرده اند ، ولی حال که این نظام اهریمنی این بلا را به سر خود آورده لازم است که از این فرصت بی بدیل استفاده کنیم ؛ حتی اگر از این حمله خشمگین هستیم هم باید تمام مساعی خود را برای بهره برداری از این واقعه برای عبور از این فرقه تبهکار به کار گیریم و این تهدید را به فرصت تبدیل کنیم.

● این حمله ناخواسته به خاک ایران، اگرچه باعث قربانی شدن برخی هم‌میهنان شده، اما آمار چند ده‌نفره این تلفات با هزاران قتل حکومتی، چشم‌های کور شده و اعدام‌های این فرقه تبهکار قابل مقایسه نیست.

● این حمله، اگرچه خسارات زیادی به زیرساخت‌های ایران وارد کرده، اما حتی ذره‌ای از تریلیون‌ها دلار زیان و عدم‌النفع ناشی از تحریم‌ها و فساد این حکومت فاسد نیست.

● می‌توان ایرانی و آزاده بود و از هلاکت کسانی که طراحان و مجریان پروژه نابودی ایران بودند، نسل‌ها را سوزاندند، شادمان بود. می‌توان از مرگ آمران و عاملانی که دستشان تا مرفق به خون مهسا، غزاله، حدیث، سارینا، حنانه، نیکا، مهرشاد، کیان پیرفلک و پویا بختیاری آلوده است، خوشحال بود. می‌توان از مرگ جلادانی که محسن شکاری، مجیدرضا رهنورد و محمد مهدی کرمی را اعدام کردند، خندید و از هلاکت کسی که با شلیک خود ۱۷۶ انسان بی‌گناه را در هواپیمای اوکراینی کشت، پایکوبی کرد.

شادی از هلاکت این اوباش به معنای بی‌تفاوتی نسبت به جان‌های بی‌گناهی که قربانی ماجراجویی‌های خامنه‌ای شدند، نیست. این شادی نه خیانت است و نه بی‌وطنی، بلکه حق هر کسی است که در این نیم‌قرن آسیب دیده و عزیزی را از دست داده است.

بله، دشوار است زیر باران موشک و بمب نترسید. سخت است شاهد حمله نتانیاهوی تباهکار به خاک کشورت باشی. دشوار است از هلاکت این جلادان و مفسدان شادمان نشوی. و قطعاً احمقانه است که در میانه این جنگ تحمیلی که آخوند بر سرمان آورده، به سقوط جمهوری اسلامی امیدوار نباشی.

اما برای تشخیص مزدوران و موج‌سوارانی که در اردوگاه نظام‌اند از ایرانیان آزاده، می‌توان از آن‌ها پرسید:

آیا با حضور خیابانی مردم برای سقوط رژیم موافق‌اند؟

آیا با رهبری شاهزاده برای دوره گذار موافق‌اند؟

آیا مسئولیت کامل خامنه‌ای را در تحمیل این جنگ قبول دارند؟

پاسخ «خیر» یا «بله» به هر یک از این پرسش‌ها، جایگاه فرد را در برابر مردم روشن می‌کند.

این جنگ، جنگ ما نیست؛ جنگ اسرائیل است با علی خامنه‌ای و جمهوری اسلامی. اسرائیل، علی رغم کارنامه خون‌بارش، اما برای کشتن مردم عادی نیامده است. قربانیان در جنگ جمهوری‌ اسلامی با اسرائیل می‌میرند، در جنگی که رژیم، با وجود نیم‌قرن دمیدن بر طبل دشمنی با اسرائیل، حتی از ایجاد پناهگاه برای مردم خودداری کرده است.

باید پرسید تلفات غیرنظامیان به سود کیست؟ اسرائیل یا آخوند؟ پاسخ را در غزه دیدیم، در بیمارستان‌ها و مدارسی که پوشش تونل‌ها و موشک‌های حماس بودند و مردمی که سپر انسانی حماس در برابر اسرائیل شدند.

پس می‌توان از هلاکت سرکوبگران شاد بود، به تغییر در فردای این جنگ تحمیلی امیدوار بود، و همچنان میهن‌پرست و آزاده ماند. و البته پذیرفتنی است که گروهی از این حقارت تحمیلی و دیدن قربانیان بی‌گناه این جنگ خشمگین شوند.

می‌توان از درون خاکستر این جنگ، ایران نوین را ساخت و تهدید را به فرصت تبدیل کرد.