خضوع درمعشوقه (طریقت) شب به شب(بدون عنوان)
باده ای را در سحر آمیختم
شاعری را با شکر آمیختم
روز و شب را از میان برداشتم
آفتـــابی با قمـــر آمیختم
بزم معشوقان وُ عشق عاشقان
جمله همچون سیم و زر آمیختم
چون بهار سرمدی طغان گزفت
شاخ خشک و شاخ تر آمیختم
رافضی انگشت در دندان گرفت
من ولی را در عمر آمیختم
بر یکی تختند این دم هر دو شاه
هر دو را رقص کمر آمیختم
در شب قدر آشکارا شد چو عید
من ملائک با بشر آمیختم
هم زبان همدگر آموختند
مادگان را جنسِ نَـــر آمیختم
از طعام وُ لذت شُرب مُدام
همچو طفلان از پدر آمیختم
خیر وُ شر وُ خشک وُ تر زان هست شد
کز طبیعت خیر و شر آمیختم
من دهان بستم تو باقی را بدان
شعرِ تر را با شکر آمیختم
بهراعمالِ نظر از دوستان
من نظر را با شرر آمیختم
**
+ نوشته شده در دوشنبه نوزدهم خرداد ۱۴۰۴ ساعت 17:45نویسنده: توسط محمد مهدی طریقت
|
۩۩۩ ☫ خــُلــِدستان طریقت ☫ ۩۩۩