۩۩۩ ☫ اهل (طریقت)هیهات + خرابات / انجمن پیران خرابات / اشعار ☫۩۩۩

خنک آن روز که در پای تو جان درفکنم
عقل در دمدمه ی خلق جهان در فکنم

یار در پرده نشست وُ دل من را غم زد
نامه ی شِکِـوِه به آن آب روان درفکنم

رفت معشوقه به سامان رقیبان آگاه
بهر آزادی او تیر وُ کمان درفکنم

تا شود ثبت کمی خاطره از عشق آزاد
مُرغ آزاد به آن باغ ِخزان درفکنم

جام لبریز بریزم به محبت با عشق
نام معشوقه چه زیباست جهان درفکنم

گر شود مبدا دورانِ خوشِ خاطره ها
ثبت این رابطه را وقت اذان درفکنم

تا که تکثبر شود حجم انرژی در من
نخِ تسبیح به هر کون و مکان درفکنم

موج گیسوی تو شد حلقه ی معراج فلک
جان خود را به تمامی به میان درفکنم

برده معشوقه دل از اهل (طریقت) هیهات
شعر اگر عشق نباشد :زِ دهان درفکنم

به سینه می‌زندم سر، دلی به فکر هوایت
هوا ، هوای بهاری کرشمه‌های اَدایت

نه یوسفم، نه سیاوش، نه نقش فرهادم
نه لیلی ام نه زلیخا کتاب! وسوسه‌هایت

تو رازقصهء«شیرین» خاطرات قدیمی
هزار وُ یکشبِ آن را نهاده‌ام به صفایت

چه سخت و دیر آمدی از دوستانِ سلامت
نمی‌کنم دگر ای دوست! سهل و زود، رهایت

گره به کار من افتاده است وُ فصل ندامت
کجاست چابکی دست‌های عقده‌گشایت؟

به نظم شعر بیاندیش :تکیه داده بر افلاک
به خاکساری دل بین که سر نهاده به پایت

«دلم گرفته (طریقت)» زبان ساده‌ی عشق است
روان وُ ساده بگویم: «دلم گرفته برایت!»

***

به سر افکنده مرا شاعری از تنهایی
چتر نیلوفـــریِ انـجـمن بودایی

اهل این انجمن وُ شاعرِ استادُ بزرگ
هم از گونه ی فردوس برین حورایی

قافل از غیرِ خودی هرچه سبکتر، خوشتر
تا به ساحل برسد غافلهء دریایی

ماهتابا! تو و آن کهنه درنگت در شب
من شهابم، شکر وُشیوه‌ی شب پیمایی

بوسه‌‌ای داد به من تا که ببوسم دستش
کو شرابی نچشیده‌ست بدین گیرایی

شاعرِ شعرِ (طریقت) غزلی آغازم
شهرهء شهر شوم بر صفت شیدایی

< ادامه مطلب <<

(گنجینه اشعار :ایران زمین )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم