خلدستان:گفتا که خدا (حافظِ )افــلاک برآید
گفتا که می بوسم تو را...
گفتم تمنا می کنم...
گفتا اگر بیند کسی...
گفتم که حاشا می کنم...
در مصر مردی خوب روی ژنده پوشی بود که خلایق به او اعتقاد داشتند و به او تبرک میجستند. با خود اندیشید بهتر است سخن بگویم تا مردم بدانند که من دانشمندم! دهن باز کرد و جهل خود نشان داد.

مجری: امشب شب تولّد آقای دکتر سروش است، دوستان کیکی تدارک دیدند.
سروش: خیلی ممنونم، سوپرایز شدیم، متشکرم از شما؛ روی کیک چه نوشتید؟ باید نوشته باشید:
ای که هفتاد[پنجاه] رفت و در خوابی/ مگر این پنج روزه دریابی [سعدی]
خیلی ممنونم از شما و از همۀ دوستان و عزیزانی که چنین تدارکی دیدند. امیدوارم که روزهای همۀ شما تولّدی از نو باشد. این هم که به من تبریک میگویید در واقع تبریک نیست هشدار و بیدارباشی است که من به عمر گذشته بیندیشم و پیش رو را در نظر داشته باشم. ممنونم؛ چه عرض کنم؟ فقط باید تشکر کنم. کز عهده بیرون آمدن نتوانم این انعام را؛ شیرین کام باشید.
۩۩۩ ☫ خــُلــِدستان طریقت ☫ ۩۩۩